سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

 

قلم ودیعه عشق است ، قلم توتم من است به قلم سوگند ، به خون سیاهی که از آن

می چکد سوگند ،به ضجه های دردی که از سینه اش برمی آید سوگند که توتم مقدسم

را نمی فروشم به دست زورش تسلیم نمی کنم ، به کیسه زرش نمی بخشم ، دستم را

قلم میکنم و قلمم را از دست نمی گذارم.

چشمانم را کور میکنم ، گوشهایم را کر میکنم ، پاهایم را می شکنم ، انگشتانم را بند

بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم حتی زبانم را میبرم و لبهایم را

می دوزم اما قلمم را به بیگانه نمی دهم!

آه ، دارم گرم میشوم و کلمات رام تر میشوند... اگر بگذارند ! خفه شده ام !مگر میگذارند

حتی توی اتاقت هم تنها باشی ، با خودت باشی ؟ چه مصیبتی است زندگی در جامعه

ای وحشی ! حتی گریختن ممکن نیست ، تنهایی نیز به همان اندازه دشوار شده است

اوه که چه تنهایی شلوغی !چه سکوت پر دردسری !

لحظات نوشتن تنها لحظات صمیمی و خوب عمر من است .زندگی میکنم تا بنویسم .

خدا نیز گویی از این کار لذت میبرد ، بدان ارج می نهد . به مرکب و قلم و به « هر چه

مینویسند » سوگند میخورد.

راست میگوید همینگوی : « هرگاه ساعتی را با دیگران میگذرانم و با معاشرت های بی

ثمری که تنهایی ام را میگیرند از نوشتن باز میمانم ، احساس گناه میکنم » . دریغ از آن

لحظاتی که با کلمه بگذرد !اما... نمیگذارند... !

 

* دکتر علی شریعتی *


نوشته شده در یکشنبه 88/7/12ساعت 8:54 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

در اندیشه اینکه آیا ابلیس در برابر خداوند است؟

و چرا خداوند به او قدرت و مهلت داده است؟

گفتار و اندیشه زرتشت به یاریم آمد.

زرتشت به دو گوهر همزاد و قدیم که یکی خیر است و دیگری شر اشاره کرده است.

نور و روشنی در برابر تیرگی و ظلمت.

هر دو آفریده اهورامزدا قادر توانا و آفریننده داناست.

آفرینش ظلمت سبب دیدن نور می شود و آفرینش نور سبب درک ظلمت.

در جهان اگر نور نباشد رنگها دیده نمی شوند.

در ظلمت شب گل سرخ را از سپید نمی توان تشخیص داد.

خداوند همتایی و ضدی ندارد لذا ناشناخته است و به ذات او راهی نیست.

آدم را خلیفه خویش کرد که آیینه تمام نمای او باشد و در برابر آدم برای شناختش ابلیس را.

و این داستان در هر زمان برقرار است

کما اینکه در برابر حسین یزید است و نور حسین را با سیاهی یزید

در می یابیم و ظلمت یزید را با نور حسین.

مولانا نیز در مثنوی همین موضوع را به شیوایی بیان فرموده است:

چون مراد و حکم یزدان غفور                          بود در قدمت تجلی و ظهور

   بی ز ضدی ضد را نتوان نمود                          وان شه بی مثل را ضدی نبود

پس خلیفه ساخت صاحب سینه ای                تا بود شاهیش را آیینه ای

  پس صفای بی حدودش داد او                        وانکه از ظلمت ضدش بنهاد او

دو عالم برخاست اسپید و سیاه                        آن یکی آدم دگر ابلیس راه

در جای دیگر نیز می فرماید:

شب نبود نور و ندیدی رنگ را                    پس به ضد آن نور پیدا شد تو را

پس به ضد نو دانستی تو نور                       ضد- ضد را می نماید در صدور

پس نهانی ها به ضد پیدا شود             چونکه حق را نیست ضد پنهان شود

 


نوشته شده در یکشنبه 88/7/5ساعت 2:26 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کد آهنگ

کد موسیقی