سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

 

به یاد استاد بزرگ دکتر علی شریعتی

یار دبستانی من ، با من و همراه منی، چوب الف بر سر ما، بعض منو آه منی

حک شده اسم منو تو، رو تن این تخته سیاه، ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما ، هرزه تموم علف هاش،خوب اگه خوب ، بد اگه بد، مرده دلای آدم هاش

دست منو تو باید این پرده ها رو پاره کنه، کی میتونه جز منو تو درد ما رو چاره کنه

یار دبستانی من ، با منو همراه منی


نوشته شده در شنبه 88/3/30ساعت 8:14 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد،

گلویم سوتکی باشد،بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

 و او یکریز و پی در پی دم گرم و چموش

خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته

را آشفته تر سازد، بدین سان بشکند در من، سکوت مرگبارم را.........

((دکتر علی شریعتی((


نوشته شده در سه شنبه 88/3/26ساعت 12:33 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است و تو درآن غرق . این تابلو را به دیوا ر اتاق مى زنى ، آن قالیچه را جلو پلکان مى اندازى، راهرو را جارو مى کنى، مبلها به هم ریخته است مهمان ها دارند مى رسند و هنوز لباس عوض نکرده اى در آشپزخانه واویلاست وهنوز هم کارهات مانده است .

 یکی از مهمان ها که الان مى آید نکته بین و بهانه گیر و حسود و چهار چشمى همه چیز را مى پاید . از این اتاق به آن اتاق سر مى کشى، از حیاط به توى هال مى پرى، از پله ها به طبقه بالا میروى، بر میگردى پرده و قالى و سماور گل و میوه و چاى و شربت و شیرینى و حسن وحسین و مهین و شهین ....... غرقه درهمین کشمکشها و گرفتاریها و مشغولیات و خیالات و مى روى و مى آ یى و مى دوى و مى پرى که ناگهان سر پیچ پلکان جلوت یک آینه است از آن رد مشو...!

لحظه اى همه چیز را رها کن ، خودت را خلاص کن، بایست و با خودت روبرو شو نگاهش کن خوب نگاهش کن ا و را مى شناسى ؟ دقیقا ور اندازش کن کوشش کن درست بشنا سی اش، درست بجایش آورى فکر کن ببین این همان است که مى خواستى با شى ؟

 اگر نه پس چه کسى و چه کارى فوریتر و مهمتر از اینکه همه این مشغله هاى سرسام آور و پوچ و و روزمره و تکرارى و زودگذر و تقلیدى و بی دوام و بى قیمت را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى، او را درست کنى، فرصت کم است مگر عمر آدمى چند هزار سال است ؟! چه زود هم مى گذرد مثل صفحات کتابى که باد ورق مى زند، آنهم کتاب کوچکى که پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد

دکترعلی شریعتی


نوشته شده در یکشنبه 88/3/17ساعت 11:5 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کد آهنگ

کد موسیقی