سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

دلتنگی های آدمی

را باد ترانه ای می خواند

رویاهایش را

آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند

سکوت سرشار از ناگفته هاست

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشقهای نهان

وشگفتی های بر زبان نیامده

و در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو ومن...............................

برای تو وخویش

چشمانی آرزو میکنم

که چراغهاو نشانه ها را در

ظلمتمان ببیند

وگوشی

که صداها وشناسه ها را

در بیهوشی مان بشنود

برای تو خویش

روحی

که این همه را در خود گیرد و بپذیرد

وزبانی

که در صداقت خود

مارا از خاموشی خویش بیرون کشد

وبگذارد از آن چیزی که در بندمان کشیده است سخن بگوئیم...........

 

مارگوت بیگل ( ترجمه: احمدشاملو )

 

 


نوشته شده در سه شنبه 87/10/24ساعت 12:2 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

آنگاه که تقدیر نیست

 و از تدبیر هم کاری ساخته نیست

 اگر خواستن با تمام وجود باشد

 جواب یافتنی است

دکتر علی شریعتی


نوشته شده در سه شنبه 87/10/24ساعت 11:55 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

بر آن فانوس که ش دستی نیفروخت

بر آن دوکی که بر رف بی صدا ماند

بر آن آئینة زنگار بسته

بر آن گهواره که ش دستی نجنباند

بر آن حلقه که کس بر در نکوبید

بر آن در که ش کسی نگشود دیگر

بر آن پله که بر جا مانده خاموش

کسش ننهاده دیری پای بر سر ـ

بهار منتظر بی مصرف افتاد!

به هر بامی درنگی کرد و بگذشت

به هر کوئی صدائی کرد و استاد

ولی نامد جواب از قریه، نز دشت.

نه دود از کومه ئی برخاست در ده

نه چوپانی به صحرا دم به نی داد

نه گل روئید، نه زنبور پر زد

نه مرغ کدخدا برداشت فریاد.

به صد امید آمد، رفت نومید

بهار ـ آری بر او نگشود کس در.

درین ویران به رویش کس نخندید

کسی تاجی ز گل ننهاد بر سر.

کسی از کومه سر بیرون نیاورد

نه مرغ از لانه، نه دود از اجاقی.

هوا با ضربه های دف نجنبید

گل خودروی بر نامد ز باغی.

نه آدم ها، نه گاوآهن، نه اسبان

نه زن، نه بچه . . . ده خاموش، خاموش.

نه کبکنجیر می خواند به دره

نه بر پسته شکوفه می زند جوش.

به هیچ ارابه ئی اسبی نبستند

سرود پتک آهنگر نیامد

کسی خیشی نبرد از ده به مزرع

سگ گله به عوعو در نیامد.

کسی پیدا نشد غمناک و خوشحال

که پا بر جادة خلوت گذارد

کسی پیدا نشد در مقدم سال

که شادان یا غمین آهی برآرد.

غروب روز اول لیک، تنها

درین خلوتگه غوکان مفلوک

به یاد آن حکایت ها که رفته ست

ز عمق برکه یک دم ناله زد غوک . . .

 بهار آمد، نبود اما حیاتی

درین ویرانسرای محنت آور

بهار آمد، دریغا از نشاطی

که شمع افروزد و بگشایدش در!

احمد شاملو

 

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 87/10/23ساعت 9:17 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

نه... من دیگر نمی خندم
نه من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم
دگر پیمان عشق جاودانی
با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
ز قلب آسمان جهل و نادانی
به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
شما ،‌کاندر چمن زار بدون آب این دوران توفانی
بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
شما ، رقاصه های بی سر و بی پا
که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه
چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت
سحر تا شام می رقصید
قسم : بر آتش عصیان ایمانی
که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
پای می کوبید و می رقصید
لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
می بینم که می لرزید و می ترسید
از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی
و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی

کنون خاموش ،‌در بندم

ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم

  

 


نوشته شده در دوشنبه 87/10/23ساعت 9:12 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

از پارسیان، اولین بار در قرن نهم ق.م، و در منابع آشوری یاد شده است. در اواخر قرن هشتم ق.م، پارسیان حکومت خود را در(پارسوماش) پایه گذاری و کمی بعد شروع به نفوذ در خاک و حکومت عیلام نمودند. چنین به نظر میرسد که پارسیان ابتدا اتحادی قبیله ای تشکیل داده بودند که در راس آن، بزرگی از خاندان هخامنشی قرار داشته است. بنابر نوشته (گریشمن)، قبایل اولیه پارس در محدوده کوهستان بختیاری در چهل کیلومتری شوشتر سکونت داشته اند. کوروش کبیر در منشور خود در بابل خود را فرزند کمبوجیه، نوه کوروش و نواده چیش پیش، فرمانروای انزان معرفی میکند. کوروش اول معاصر با (آشوربانیپال) پادشاه آشور بود وحدود670ق.م، بر قبایل پارسی فرمانروایی میکرد. چیش پیش، کوروش اول، کمبوجیه اول و همچنین کوروش دوم، در آغاز فرمانروایی خود در سرزمین عیلامی انزان و پارس حکومت داشته اند و پس از گشودن انزان خود را شاه انزان نامیدند.

(گریشمن) در مورد حکومت پارسیان می نویسد:(آنان تازه از حالت نیمه چادر نشینی در آمده و به قومی نیمه خانه نشین تبدیل شده بودند. الفبای آنان با علائم میخی نوشته شده که معرف پیشرفت آنان در خط علامتی است). قدیمی ترین لوحه ای که از عهد هخامنشیان به دست ما رسیده است لوحه ای است که در آن آریامنه چنین میگویند:(این سرزمین پارسیان که من مالک آن هستم دارای اسبان و مردان نیک است. خدای بزرگ اهورامزدا آن را به من داد من پادشاه این سرزمینم). کوروش که بدون خونریزی، همدان-پایتخت مادها- را تصرف کرده بود، سازمان حکومت خود را به آنها منتقل کرد و عده ای از پارسیان را مامور همکاری و نظارت در امور دولتی نمود. انتقال حکومت ماد به دست هخامنشیان چنان بی سروصدا انجام یافت که در دنیای خارج، حکومت پارسیان همان حکومت مادها تلقی میشد. اتحاد و مملکت تحت حکومت کوروش کبیر، ایران را به صورت میانجی تمدن شرق و غرب در آورد. پارسیان که در ابتدای پیروزیها هنوز نسبت به دولت های متمدن آن روزگار عقب مانده تر بودند، در صدد بر آمدند، آن دولت ها را که در پایان قرن هشتم و اوایل قرن هفتم ق.م، به سبب جنگ های خارجی و مبارزات اجتماعی تضعیف شده بودند، به اطاعت خود در آوردند، با همین نیت و پس از پیروزی بر ماد توانستند بابل و مصر را تصرف نموده و فرمانروای مطلق سرزمین های تصرف شده را به دست گیرد. اما نکته شایان توجه این است که در عین حال، همانند شاهان این کشورها و طبق سنن محلی آنان تاج گذاری نموده و سنن قدیمی، تقویم و روش های اداری آن کشورها را مورد استفاده قرار دادند.

 کوروش سیستم داخلی و اداری کشورهای تحت تصرف خود را تقریبا دست نخورده نگاه داشته و حتی به آنان در امور اداری، استقلال محلی داد. وی در نخستین سال فرمانروایی خود در بابل، در اقدامی تاریخی، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت آنان به وطن اصلی و نیز تجدید بنای معبد در بیت المقدس، صادر نمود. در پی این فرمان، چهل هزار یهودی که راه سرزمین خویش را در پیش گرفته بودند، کوروش را منجی خود دانستند. رفتار کوروش نسبت به قوم یهود، روح حق شناسی آنان را در برابر حکومت ایران بر انگیخت، تا جایی که در کتب مذهبی و سرود های شادی خود، که پس از سپری شدن دوران اسارت سروده بودند، از کوروش و مردم ایران به نیکی یاد کرده اند. پیشوایان یهود حتی کوروش را منجی و از پیامبران خویش خواندند و موید این نظر، نوشته های ستایش آمیزی است که در کتاب (عزرا)، باب های اول و دوم و کتاب (اشعیال نبی)، فصل چهارم و پنجم آمده اند

                       


نوشته شده در شنبه 87/10/21ساعت 12:33 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

ما کودکان ایرانیم –  مادر خویش را نگهبانیم – همه از پشت کیقباد و جمیم – همه از نسل پوردستانیم – زاده کوروش و هخامنشیم – پسر مهرداد و فرهادیم – تیره اردشیر و ساسانیم – ملک ایران یکی گلستان است – ما گل سرخ آن گلستانیم – کجا رفته آن فره ایزدی؟ کجا رفت آن کوروش دادگر؟ کجا رفت کمبوجی نامور؟

کوروش کبیر : ارتش من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. من برای صلح کوشیدم. من برده داری را برانداختم. به بدبختیهای آنان ، پایان بخشیدم .

من برای همه مردم، جامعه آرام آماده ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم هدیه کردم.

( این کتیبه را به نوترین خط خداوند نوشته ام

نوشته ام تا قانون بر قبیله آدمی فرمان براند )

اعلامیه حقوق بشر کوروش کبیر

از این پس، تا زمانی که اهورامزدا وظیفه پادشاهی را به من ارزانی بدارد، من فرمانروایی خویش را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد. هر ملتی آزاد است که این فرمانروایی را بپذیرد یا نپذیرد، و اگر نپذیرفت من با آن ملت نخواهم جنگید.

ماده نوزده اعلامیه جهانی حقوق بشر

هر کس حق آزادی و عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار در اخذ و انتشار آن، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی، آزاد باشد.

 


نوشته شده در شنبه 87/10/21ساعت 12:28 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |


 

نبرد کوروش کبیر با ماساژتها و کشته شدن کوروش کبیر

 

تصویر بازسازی شده از کاخ پاسارگاد و آرامگاه کوروش کبیر

 

پس از تسلط کوروش بر فنیقیه و بابل ، او خواست ماساژت ها را هم مطیع شاهنشاهی ایران کند. ماساژت ها چنانکه هرودوت می نویسد: مردمی بودند که از لحاظ خشونت و تندخویی معروف بودند. با این حال هرودوت از آنها به عنوان ملتی شجاع و بزرگ یاد می کند. آنها در اطراف رود سیحون ( ماورالنهر ) زندگی می کردند. بعضی ها این مردم را سکایی می دانند. انگیزه لشکرکشی کوروش به شمال شرقی ایران متعدد است. برای نمونه می گویند که کوروش ابتدا به ملکه ماساژت ها که بیوه پادشاه آنها بود ، پیشنهاد اتحاد داد و حتی از او خوستگاری کرد ، اما ملکه ماساژت ها از آن بیم داشت که کشورش در دست شاهی که تمام منطقه را تسخیر کرده بود ، گرفتار شود. در نتیجه پیشنهاد کوروش را رد کرد. اما کوروش با راهنمایی بزرگان و درباریان خود و با ترفندهای ویژه ای به کشور آنها حمله می کند و سربازان هخامنشی موفق می شوند پسر ملکه ماساژت ها اسیر کنند. ملکه از ترفندهای کوروش بسیار ناراحت می شود و با باقی مانده سپاهیان خود به ایرانیان حمله می کند. در این نبرد کوروش پس از 28 سال پادشاهی کشته می شود و سپاه ایران شکست می خورد. این رویداد در سال 530 (پ. م ) واقع شد. البته کوروش توانست به اعماق قلمروی سکاها نفوذ کند و ازآمودریا هم بگذرد ولی بخت با او یار نبود. برابر نوشته های هرودت کوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب دیده بود که داریوش پسر بزرگتر هیستاسپ (ویشتاسب) ، بر روی دو شانه اش پرهایی دارد که با یکی آسیا را پوشانده و با دیگری بر اروپا سایه افکنده است. داریوش در آن زمان نتها بیست سال داشت و در پارس بود ، کوروش از دیدن این خواب بسیار هراسان شد و اندیشید که شاهزاده جوان در فکر فرو ریختن شهریاری او است. بنابراین دستور داد که داریوش را از پارس به نزد او بیاورند. آنگاه کوروش به نگرانی مهم تر خود که جنگ با ماساژت ها بود برگشت ، اما متاسفانه در نبردی که روی داد کشته شد. پس از کشته شدن کوروش در جنگ پیکر او را احترام به پارس منتقل کردند و با آیین ویژه نظامی و درباری در محل پاسارگاد کنونی به خاک سپردند. رهبر و گرداننده اصلی آئین خاکسپاری کوروش ، داریوش بود که سخنرانی مفصلی در مورد جنگ ها و خصوصیات اخلاقی خوب کوروش و کارهای نیک او ایراد کرد. به هرحال سرانجام هر کس مرگ است و شکست کوروش در واپسین جنگ اگر چه بسیار سخت بود ولی اهمیت چندانی نداشت چون شاهنشاهی هخامنشی همچنان به حیات خود ادامه می داد.


نوشته شده در جمعه 87/10/13ساعت 6:44 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >

کد آهنگ

کد موسیقی