درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ
* در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است * پاییز از زمستون غمگین تره چون بهار و ندیده، ولی من از پاییز غمگین ترم ، چون خیلی وقته تو رو ندیدم * چشماتو ببند حالا باز کن چقدر طول کشید همین قدر نمی تونم دوریت رو تحمل کنم · در جهان فیل مست بسیار است..... دست بالای دست بسیار است · یار دل آزار من وفا نشناسد..... وه که عجب نعمتی است یار وفادار · بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق.. یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است · شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید...آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را · با آنکه انتقام از دشمن حرام نیست...در عفو لذتی است که در انتقام نیست · تا که از جانب معشوقه نباشد کششی..کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد · فریاد مردمان همه از دست دشمن است..... فریاد من از دل نامهربان دوست · من رشته محبت خود از تو می بُرم ..... باشد گره خورد به تو نزدیکتر شوم · بدنامی حیات دو روزی نبود بیش.... آنهم با تو بگویم چه سان گذشت یک روز صرف دل بستن دل شد به این و آن..... روز دگر به کندن دل از این و آن گذشت · در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت ما شکل می گیرد · خدایا به عالم تو راضی مباش.... کزین بیشتر من خدایا کنم · عاشق عشق تو هستم بَه چه احساس قشنگی.فقط فقط با تو هستم توی دنیای دو رنگی · با تو از خاطره ها سرشارم......با تو تا آخر شب بیدارم · کسی که در آفتاب زحمت کشیده ، حق دارد در سایه استراحت کند · اگر هر روز راهت را عوض کنی ، هرگز به مقصد نخواهی رسید · در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش · درباره درخت بر اساس میوه هایش قضاوت می کنند نه بر اساس برگهایش · خداوند به هر پرنده ای دانه ای میدهد، ولی آنرا داخل خانه اش نمی اندازد · آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید · تفاوت بزرگی میان دوست نداشتن رفتار دیگری ، با دوست نداشتن خود او وجود دارد · دوستت دارم ، تو چی؟ خیلی میخوامت ، تو چی؟ دوریت اذیتم می کنه ، تو چی؟ بی تو می میرم، تو چی؟ ....... من الکی گفتم، تو چی؟
* ماشین زندگیتو جلوی خونه هر عشقی پارک نکن ، ممکنه چرخهای قلبتو پنچر کنن!...
* کاش میشد بر جدایی خشم کرد. شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد
کاش می شد خانه ای از مهر ساخت. مهربانی را در آن سرمشق کرد. روی دلهای حقیقی نقش کرد
* خاطرم نیست که تو از بارانی ، یا که از نسل نسیم
هر چه هستی گذرا نیست هوایت ، بویت.....
فقط آهسته بگو: با دلم می مانی
* از مردمک دیده بباید آموخت...... دیدن همه کس را و ندیدن خود را