درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

 

 آنگاه المیترا گفت:با ما از عشق سخن بگوی.
پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت" و سکوت وآرامش مردم را فرا گرفته بود.سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی اوبشتابید"
هر چند راه او سخت و نا هموارباشد.و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به اوبسپارید"
و هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شمارا مجروح کند.
و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باورکنید.
هر چند دعوت او رویاهای شما راچون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد " به صلیب نیز میکشد.
و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس میکند.
و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا میرود و ظریفترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند .
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود وآنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته میکند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.
و سپس به غربال باد دانه را از کاه میرهاند.
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیرشوید.
و بعد از آن شما را بر آتش می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند تان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتارها می کند تا به اسرار قلب خودمعرفت یابید.و. بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید.
اما اگر از ترس بلا و آزمون" تنها طالب آرامش ولذتهای عشق باشید "
 خوشتر آنکه عریانی خودبپوشانید.
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید.
به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست"
جایی که شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید.
و می گر یید اما تمامی اشکهای خود را فرو نمی ریزید.
عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.
عشق نه مالک است و نه مملوک.
زیرا عشق برای عشق کافی است.
وقتی که عاشق می شوید مگویید:( خداوند در قلب ماست.) بلکه بگویید ( من در قلب خداوند جای دارم.)
 و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست " بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته بیند حرکت شما را هدایت میکند.
 عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش دررسد.
 اما اگر شما عاشقید و آرزویی میجویید"
آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که باشتاب می رود و برای شب آواز می خواند.
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد.
آرزو کنید سپیده دم بر خیزید و بالهای قلبتان رابگشایید
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطاشده است.
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید.
آرزو کنید که شب هنگام به دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید.
و به خواب روید. با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او
.

از کتاب )پیامبر)اثر ارزنده ی جبران خلیل جبران

 


نوشته شده در یکشنبه 87/5/6ساعت 9:37 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کد آهنگ

کد موسیقی