سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

خدایا کفر نمی‌گویم،
پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی .

خداوندا !

اگر روزی ز عرش خود به زیر آئی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای تکه نانی

به زیر پای نامردان بیاندازی

و شب آهسته و خسته

تهی دست و زبان بسته

به سوی خانه بازآئی

زمین و آسمان را کفر می گوئی

نمی گوئی ؟

خداوندا !

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه دیوار بگشائی

لبانت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف تر

عمارت های مرمرین بینی

و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می گوئی

نمی گوئی ؟

خداوندا!

اگر روزی بشر گردی

ز حال بندگانت با خبر گردی

پشیمان می شوی از قصه خلقت ، از این بودن ، از این بدعت .

خداوندا تو مسئولی

خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن

در این دینا چه دشوار است ،

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است ......

(( دکتر علی شریعتی ))

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/9/13ساعت 3:40 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کد آهنگ

کد موسیقی