- امروز نیز، زردشتیان، این پاسبانان راستین فرهنگ ایرانیان، در مراسم درگذشت خویشان (به ویژه در ماه فروردین که ماه روان و فروهر درگذشتگان است) لباس سپید بر تن می پوشند.
- روز-مرگ اشوزردشت سپیتمان در ماه دی است؛ دی از ریشه ی اوستایی "دَئوتُشو" و به چم ِ دادار و آفریدگار است. از آنجایی که در گاهشماری باستان برای هر روز، به جای شماره، نامی بوده است (همچون اورمزد روز، که یکمین روز از هر ماهی بوده است)، و اگر نام آن روز با نام آن ماه یکسان می شده (همچون مهر روز از مهرماه که می شود جشن مهرگان) آن روز را جشن می گرفتند؛ چون در ماه دی چهار روز به نام دادار و پروردگار است (دی به دین، دی به مهر، دی به آذر و اهورامزدا که روز نخست است) پس در این ماه چهار جشن ماهانه هست که اگر جشن شب چله و جشن گاهنبار مَیدیاریم گاه (جشن های شش گانه ی گاهنبار که جشن های آفرینش جهان است) که گاه آفرینش جانوران است را نیز بیفزاییم، بنابرین در یک ماه شش جشن هست. و این خود آشکارا، گویای آن است که چیزی به نام سوگ و غم از دست دادن در فرهنگ ایرانی نمی توان یافت.
- افزون بر اینها، پشتوانه و سَر ِ مایه و خمیرمایه ی فرهنگ ایرانی که شادی و جشن و زندگی بخشی به جای غم و سوگ و مرگ اندیشی است، پس از پیروزی خونین نوکیشان مسلمان و برقراری اسلام در ایران نیز در اندیشه و گفتار شاعرعارفان و درویش کیشان هم راه یافت و چند نمونه ازآن:
1) مولانا، در قصیده ای دل انگیز در سفارش شادی حتا به گاهِ مرگ این و آن و دوری از مرده پرستی و داد و فغان می گوید:
بیــــا تــــا قــــدر یـــک دیـــگر بـدانیم
کــــه تـــا ناگـه ز یـــک دیـــگر نمانیم
غــــــرضهــا تیــــره دارد دوستی را
غــــــرضهــا را چـــرا از دل نــــرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چــرا مـــرده پـرست و خــصم جانیم
چو بعد از مــرگ خواهی آشتی کرد
همه عمــــر از غـــمت در امتحــانیم
کنــــون پنــــدار مــــردم آشتــی کن
کـــه در تسلیـــم مــا چون مردگانیم
چو بــــر گـــورم بخواهی بوسه دادن
رخــــم را بــوسه ده کاکنون همانیم
خــــمش کن مـــرده وار ای دل ازیرا
به هستی متهم مـــــا زین زبــــانیم
2) حافظ در سروده ای که به ساقی نامه سرشناس است و حکم وصیت نامه ی او را دارد می گوید:
من از آن که گردم به مستی هلاک
به آیـــین مستـــــان بـریدم به خاک
بــه آب خــرابـــــات غــســـلم دهید
پـــس آنگــــاه بر دوش مستـم نهید
بـــه تـــــابوتی از چوب تــــاکم کنید
بـــه راه خــــــرابــــات خـــاکم کنید
مـــــریزیـــد بــــر گور من جز شراب
میـــاریــد در مـــاتمم جـــز ربـــــاب
مبـــادا عــزیــزان کــه در مــرگ من
بنــــالد به جــز مـطــرب و چنگ زن
تو خود حافظــا سر ز مستی متاب
که سلطان نخواهد خـراج از خراب
3) وحشی بافقی از چامه سرایان سده ی دهم، نیز در سفارشنامه ی واپسین(=وصیت نامه) خود این گونه می سراید:
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همـــه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنید
مــــزد غـسـال مـرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مستِ مست از همه جـــــا حـــال خرابش بدهید
بــــر مــــزارم مــگــذاریـــــــد بـیـــایــــد واعــــــظ
پـیــــــــر میخـــــانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جــــای تــــلقــیـن به بـــالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهـــــدی رقــــص کنـد جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وســـــط سینه ی مــــن چـــاک زنیـد
انــــدرونِ دل مــن یــــک قـلمه تـــــاک زنـیـــــــد
روی قــبـــــــرم بنویـسیــــــد وفــــادار بــــرفـــت
آن جگــــر سوخته، خستـــه از این دار بــــرفــت
با این چند نمونه جای هیچ پرسش یا گمانی نمی ماند که چنین بینش شگرف و عمیقی ریشه در هیچ باور غیر ایرانی یا اسلامی ندارد، وانکه برآمده ی از پیشینه ی اندیشه و فرهنگ نیاکان است، که در آیین زردشت نیز به گونه ی جشن های -- در -- و پرشمار رخ می نماید.
جا دارد در این بخش، بیتکی چند از سروده ی "از این اوستا"ی اخوان ثالث بیاوریم، که به حق او را باید فرزند خرد و زبان زردشت نامید؛ خردی که نخواهد مرد:
ایــن اوستــا، فسانــه های کهن
نــو کند نــو، به سحر ساز سخن
گویــــدت ایــن که: روزگار نکُشت
آتــــش پــاک و روشــن زرتــشت
او دگــربـــــاره زاد و زایــــد نیــــــز
زادنــــی راستــــی شگـفت انگیز
ایـن زمـــان گــرچه بـا هزاران رنگ
تـــرکتــازی کنـــــد فســـاد فــرنگ
گَنـــد و نــنگ عـرب زننده تر است
ایــن کـهن غم تبـه کننده تر است
دیـــــــن و دنــــیا و شعـــر و سرود
جـــشن و آیـــین و آفـــــرین و درود
هـــرچــه نغز است و نیک و زیبایی
هـــرچــه پـــاک و اهــــور مـــزدایی
ایـــن کـــهن اهـــرمـن بِــبُرد و بــَرَد
کشد و کشته است، خورد و خَورَد
سرچشمه:
سرودهای اشو زردشت؛ برگردان موبد فیرو آذرگشسب
از این اوستا؛ مهدی اخوان ثالث(م.امید)
نوشته شده در دوشنبه 89/10/6ساعت
3:50 عصر توسط سامــــــان
نظرات ( ) |