سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

سلام خدمت همه دوستان خوبم

این بار می خوام یه داستان واستون بنویسم

 خوب بخونید و بهش فکر کنید میدونم مثل من ازش خوشتون میاد

 داستان جالبی تقریبا مثل زندگی منه البته با کمی تفاوت

 شکلات

 با یه شکلات شروع شد.من یه شکلات گذاشتم تو دستش اونم یه شکلات

  گذاشت تو دستم 

من بچه بودم .اونم بچه بود.سرمو بالا کردم اونم سرشو بالا کرد

 دید که منو می شناسه.خندیدم.گفت:دوستیم.گفتم:دوست دوست 

گفت تا کجا؟ گفتم:دوستی که تا نداره

گفت:تا مرگ

 خندیدم و گفتم:من که گفتم تا نداره

 گفت:باشه تا پس از مرگ

گفتم:نه نه نه نه.تا نداره

گفت:قبول تا اونجا که همه دوباره زنده می شن. یعنی زندگی پس از

مرگ.

 بازم با هم دوستیم تا بهشت

تا جهنم تا هر کجا که باشه من و تو با هم

  دوستیم.خندیدم گفتم تو براش تا هر کجا که دلت می خواد یه 

 تا بذار اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا اما من براش تا

 نمیذارم .نگام کرد.نگاش کردم.

 باور نمی کرد.می دونستم اون می خواست حتما دوستی ما تا داشته

 باشه.

دوستی بدون تا رو نمیفهمید

 گفت: بیا برا دوستیمون یه نشونه بذاریم.

 گفتم:باشه تو بذار

گفت:شکلات.هر بار که همدیگرو می بینیم یه شکلات مال تو یکی مال

 من.باشه. گفتم:باشه

 هر بار یه شکلات می ذاشتم تو دستش.اونم یه شکلات می ذاشت تو

 دست من

 باز همدیگرو نگاه می کردیم یعنی که دوستیم.دوست دوست

من تندی شکلاتمو بازمی کردم وتند تند میمیکیدم

میگفت:شکمو.تو دوست شکموی منی

 و شکلاتشو می ذاشت تو یه صندوقچه ی

 کوچولو.میگفتم:بخورش. میگفت:تموم میشه.

 می خوام تموم نشه میخوام برا همیشه بمونه.صندوقش

  پر از شکلات شده بود

 و هیچ کدومشو نمی خورد.من همشو خورده بودم

گفتم:اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن یا کرمها اون

  وقت چیکار میکنی

 گفت:مواظبشون هستم.میگفت:می خوام نگهشون دارم

تا موقعی که دوست هستیم

و من شکلاتمو می ذاشتم تو دهنم و می گفتم: نه نه نه نه تا نه . دوستی

 که تا نداره

یک سال.دو سال چهار سال هفت سال ده سال بیست سالی شده

اون بزرگ شده منم بزرگ شدم. من همه شکلاتامو خوردم .اون همه

  شکلاتاشو نگه داشته

 اون آمده امشب تا خداحافظی کنه می خواد بره.بره اون دور

دورا.میگه:میرم  اما زود بر می گردم

من که می دونم میره و بر نمی گرده . یادش رفت شکلات به من بده

من که یادم نرفته . یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم:این برای خوردنه.

یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش اینم آخرین شکلات برای صندوقچه

 کوچیکت

یادش رفته بود که صندوقی داره برا شکلاتاش. هر دوتا رو

خورد.خندیدم می دونستم دوستی من تا نداره

می دونستم دوستی اون تا داره مثل همیشه

خوب شد همه شکلاتامو خوردم اما اون هیچ کدومشو نخورد

 حالا با یه صندوقچه پر از شکلات چیکار میکنه؟

 


نوشته شده در یکشنبه 87/5/13ساعت 1:35 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کد آهنگ

کد موسیقی