درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ
آرزوهام راضی شدن دیگه بهت نمی رسم
گفتم چیا گفتی بهم؟ گفتی که آینده داری
دنیا همش عاشقی نیست گریه داری. خنده داری
گفتم که گفتی من باشم به لحظه هات نمی رسی
به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی
خلاصه گفتم که چشات قصدرسیدن نداره
رویاها کاله و دسات خیال چیدن نداره
گفتم که گفتی زندگیت غصه داره . سفر داره
هم واسه من. هم واسه تو. با هم بودن خطر داره
گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراست
شهامتو کسی داره که شاعر مسافراست
مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن
تلخیاشو خوب می چشن . غصه هاشو خوب می دونن
گفتم فقط می خوای واست یه حس محترم باشم
عاشقیمو قایم کنم تو طالع تو کم باشم
گفتم که گفتی ما دوتا به درد هم نمی خوریم
ولی یه جا مثل همیم. هر دو مون از غصه پریم
گفتم تو گفتی می تونیم یادی کنیم از همدیگه
اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمی گه
گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جداجداست
حرف تو رو چشم منه ..اما اینام دست خداست
هر چی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش
حال خودم؟ نه راه پس مونده برام . نه راه پیش
دلم که حرفاتو شنید . اول که باورش نشد
ولی نه. بهتره بگم .نفهمیدش . سرش نشد
یه جوری مات و غمزده فقط به دورا خیره شد
رنگ از رخش . نه نپرید . شکست و مرد و تیره شد
بلور رویاهام ولی . چکید مثله خواب تگرگ
آرزوهام از هم پاشید . رسید ته کوچه مرگ
راستش ازم چیزی نموند . به جز همین جسم ظریف
خوب می دونی چی میکشه غریب تو خونه حریف
نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست
رویاو آرزو که هیچ . حتی دل دیونه نیست
دوستت دارم . چه توی خواب . چه توی مرگ و بیداری
فدای یه تار موهات . که منو دوستم نداری
مواظب آدما باش . زندگی گرگه مهربون
خدای رویای منم .. هنوز بزرگه مهربون