درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ
آن پرنده عاشق است * شاعر: عرفان نظرآهاری
عاشق ستاره ماهیای
که مثل یک نگین نقرهای
روی دست آب برق میزند
ماهی لباس نقرهای هم عاشق است
عاشق پرنده ی طلاییای
که مثل سکهای
توی مشت آفتاب
برق میزند
آن پرنده را ولی چطور
میشود به ماهیاش رساند!
خطبه ی عروسیِ
این دو عاشق عجیب را چطور
میشود میان ابر و آب خواند!
هیچکس
تاکنون
سفرهای برای عقد ماهی و پرندهای نچیده است
هیچکس پرنده ماهی ای ندیده است.
یک شبی ولی
مطمئنم عشق بال می شود
راهیِ
جادههای روشن خیال میشود
ماهیای
میپرد به سمت آسمان
یک شبی
مطمئنم عشق باله میشود
راه های دور
مثل کاغذی
مچاله میشود
و پرندهای شناکنان
میرود به قعر آبهای بیکران
بعد از آن
روی نقشههای عاشقی
سرزمین تازهای
آفریده میشود
و پرنده ماهیای
بال و پر زنان، شناکنان
هم در آب و هم در آسمان
دیده میشود