درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

گلی کاشتم در خاک گل پژمرده شد و مرد!

چه شده خاک عزیز؟یار زیبا نمیخواهی؟

درد دل از غم خاک بشنو از غم دوری یار سخنش باد و زبانش خار است

تپه هایی شنی اشکهای تنهایی اوست روزگاری خوش بود آب و باران و درختانی بلند,

 سرو ناز و گل بلبل و چمن جانپاهش بودند تکیه گاهش بودند تا در این سال گذشته 

خشکسالی نمایان شد آب و باران رفتند سرو و درختان را مرد هیزم شکن از ریشه دراورد

گل و بلبل مردند چمنان زرد شدند دل خاک از ترس بلرزید به خود ترکی دید به خود. آری!

 او عاشق شده بود عاشق رویی درخشان عاشق فروغی سوزان دیگر هیچ چیز ندید

خشک و بی آب و علف درد پنهان کشید آتش خورشید روی او را سوزاند دل او را لرزاند

دیگر ارزش نداشت باغبان بر روی او گل نکاشت او به عشقش وفادار مانده و میماند

با همین توصیف ها تا ابد برای او میخواند: همه چیزم تو بودی همه دردم تو بودی

عاشق عشق تو هستم تو که هرگز نبودی


نوشته شده در شنبه 87/6/9ساعت 9:2 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کد آهنگ

کد موسیقی