سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ


 

نبرد کوروش کبیر با ماساژتها و کشته شدن کوروش کبیر

 

تصویر بازسازی شده از کاخ پاسارگاد و آرامگاه کوروش کبیر

 

پس از تسلط کوروش بر فنیقیه و بابل ، او خواست ماساژت ها را هم مطیع شاهنشاهی ایران کند. ماساژت ها چنانکه هرودوت می نویسد: مردمی بودند که از لحاظ خشونت و تندخویی معروف بودند. با این حال هرودوت از آنها به عنوان ملتی شجاع و بزرگ یاد می کند. آنها در اطراف رود سیحون ( ماورالنهر ) زندگی می کردند. بعضی ها این مردم را سکایی می دانند. انگیزه لشکرکشی کوروش به شمال شرقی ایران متعدد است. برای نمونه می گویند که کوروش ابتدا به ملکه ماساژت ها که بیوه پادشاه آنها بود ، پیشنهاد اتحاد داد و حتی از او خوستگاری کرد ، اما ملکه ماساژت ها از آن بیم داشت که کشورش در دست شاهی که تمام منطقه را تسخیر کرده بود ، گرفتار شود. در نتیجه پیشنهاد کوروش را رد کرد. اما کوروش با راهنمایی بزرگان و درباریان خود و با ترفندهای ویژه ای به کشور آنها حمله می کند و سربازان هخامنشی موفق می شوند پسر ملکه ماساژت ها اسیر کنند. ملکه از ترفندهای کوروش بسیار ناراحت می شود و با باقی مانده سپاهیان خود به ایرانیان حمله می کند. در این نبرد کوروش پس از 28 سال پادشاهی کشته می شود و سپاه ایران شکست می خورد. این رویداد در سال 530 (پ. م ) واقع شد. البته کوروش توانست به اعماق قلمروی سکاها نفوذ کند و ازآمودریا هم بگذرد ولی بخت با او یار نبود. برابر نوشته های هرودت کوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب دیده بود که داریوش پسر بزرگتر هیستاسپ (ویشتاسب) ، بر روی دو شانه اش پرهایی دارد که با یکی آسیا را پوشانده و با دیگری بر اروپا سایه افکنده است. داریوش در آن زمان نتها بیست سال داشت و در پارس بود ، کوروش از دیدن این خواب بسیار هراسان شد و اندیشید که شاهزاده جوان در فکر فرو ریختن شهریاری او است. بنابراین دستور داد که داریوش را از پارس به نزد او بیاورند. آنگاه کوروش به نگرانی مهم تر خود که جنگ با ماساژت ها بود برگشت ، اما متاسفانه در نبردی که روی داد کشته شد. پس از کشته شدن کوروش در جنگ پیکر او را احترام به پارس منتقل کردند و با آیین ویژه نظامی و درباری در محل پاسارگاد کنونی به خاک سپردند. رهبر و گرداننده اصلی آئین خاکسپاری کوروش ، داریوش بود که سخنرانی مفصلی در مورد جنگ ها و خصوصیات اخلاقی خوب کوروش و کارهای نیک او ایراد کرد. به هرحال سرانجام هر کس مرگ است و شکست کوروش در واپسین جنگ اگر چه بسیار سخت بود ولی اهمیت چندانی نداشت چون شاهنشاهی هخامنشی همچنان به حیات خود ادامه می داد.


نوشته شده در جمعه 87/10/13ساعت 6:44 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

جنگهای بزرگ ایران و یونان بعد از کوروش در گرفت اما اساس آن در دوره ی کوروش گذاشته شدو آنچه سبب بروز دشمنی بین ایران و یونان شد رقابت شدید اقتصادی در منطقه ای بود که در قدیم نامهای مختلفی داشت و امروز به اسم مدیترانه خوانده می شود.

هنوز 6 سال کامل از رسیدن مرز غربی ایران به سواحل مدیترانه نگذشته بود که ((پلوتی سن)) نویسنده اهل آتن گفت ایران به تجارت ما خیلی لطمه زده است و با ادامه ی این روند  تجارت ما از بین خواهد رفت و ما اگر بخواهیم تجارت خود رادر دریایی که از دریای سیاه تا مدخل اقیانوس اطلس ادامه داردحفظ نماییم باید یک نیروی دریایی قوی به وجود آوریم.

این گفته که در 25  قرن قبل از این به زبان آورده شده مانند حرفی است که تا نیم قرن قبل هم به زبان می آوردندو می گفتند هر دولت که می خواهد بر دریا حکومت کند  باید نیروی دریایی قوی داشته باشد.

تا وقتی که کوروش بود یونانی ها نتوانستند که یک نیروی دریایی قوی به وجود بیاورند و آن کارها را بعد از مرگ کوروش و آغاز سلطنت کمبوجیه شروع نمودند.

علت اینکه یونانیان نتوانستند در دوره سلطنت کوروش یک نیروی دریایی قوی به وجود آورنداین بود که کوروش با یونانیان  قراری گذاشت  مبنی بر اینکه یونانیان حق ندارند کشتی هایی بسازند که دارای ظرفیت بیش از 70 بشکه باشد.کوروش می دانست کشتی هایی که ظرفیت آن از 70 بشکه تجاوز نمی کند یک کشتی جنگی قوی نیست و نمی تواند با امواج دریامبارزه کند و بیشتر در طول سواحل حرکت می کند.

محدود شدن ظرفیت کشتی های جنگی یونانیان نه تنها نیروی دریایی سرزمین های یونان را ضعیف می کردبلکه برای یونیان موهن بود.

تا آن روز یونانی ها محکوم آسیایی ها شده بودند و بعد از اینکه مجبور گردیدند  شرط کوروش هخامنش را بپذیرند گرفتار عقده حقارت شدند و نسبت به ایرانیان کینه پیدا کردند.اما نمی توانستند خصومت خود را نشان بدهند تا اینکه شاه هخامنش زندگی را بدرور گفت و کمبوجیه جای او پادشاه شد.

 بیزارم از دشمنانت  ای سرزمین  آریا...کور باد نگاه آنکس که دشمن توست ,ایران من... 

 "ای کسانی که امروز در بستر راحت غنوده اید آیا می اندیشید که راحتی امروز شما مستلزم بردگی فردا می باشد و فردا آزاد خواهند زیست که از راحتی امروز صرف نظر کنند؟        

 

                                                                                        کوروش هخامنش"

 


نوشته شده در جمعه 87/10/13ساعت 6:40 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

درد بی کسی

پروردگارم ،مهربان من

از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!

در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است

و هر زمزمه ای بانگ عزایی

و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...

در هراس دم می زنم 

در بی قراری زندگی می کنم

و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است

من در این بهشت ،

همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.

"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"

"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"

دردم ، درد "بی کسی" بود

« دکتر علی شریعتی»

 


نوشته شده در جمعه 87/10/13ساعت 6:12 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

مزینان ، روستایی که ....

 

این مطلب را بخوانید . خود قضاوت کنید و خود ببینید که دکتر چطور از ده کوچکی که در آن بدنیا آمده سخن می گوید با وجودیکه بیشتر عمر خود را در آنجا نبوده است. ببینید چطور از مردم آنجا سخن می گوید و او خود را با افتخار مزینانی می خواند و امروزه خیلی از مردم ما ( بالاخص جوانان ) بر خود زشت می دانند که بگویند اهل فلان شهر یا فلان روستا هستند..............

شاید به اعتقاد خیلی ها این نوشته آنقدر با اهمیت نیست که بخواهم به آن بپردازم اما برای من ارزش بالایی داشت چون :

ایران وطنم است. 

------------------------------------------

بر کرانه کویر ، به تعبیر حدود العام ، « شهرکی » است که شاید با همه روستاهای ایران فرق دارد. چشمه آبی سرد که  ، در تموز سوزان کویر ، گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید ، از دامنه کوههای شمالی ایران به سینه کوه سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر بر می دارد ، از دل این دیواره های عبوس و مرموزی که قرن های گمشده ای را که اسلام به اساطیر کشاند در آغوش خویش نگاه داشته اند و ، خود ، علیرغم تاریخ ، همچنان استوار ایستاده اند.

درست گویی عشق آباد کوچکی است ، و چنان که می گویند ، هم بر انگاره ی عشق آبادش ساخته ند ، صد سال پیش که مزینان کهنه را سیل از بنیاد بر می کند و می برد و ، ناچار ، همه چیز از نو ساخته می شود .

حدود العام از « مرد » و « انگور » مزینان نام می برد و از هزار و صد سال پیش ، هنوز بر همان مهر و نشان است که بود . مردانش نیرومند و مغرور که سبزواری ها را دهاتی می دانند و مشهدی ها را گدایان گوش بر ، و مردان تهرانی را زنانی ریش دار ! و در شگفتند که چرا غالبا این تنها برگه ی معتبر را هم از میان می برند !؟

و باغ های انگورش که هنوز – علی رغم مادیتی که بر روستا ها تاخته و باغ ها را همه غارت کرده است – بر جا و آبادند و خوشه های عسکر و لعل و شست عروسش همچون چراغ می درخشند .

و تاریخ بیهق از شاعران و دانشمندان و مردان فقه و حکمت و شعر و ادب و عرفان و تقوایش یاد می کند ، در آن روزگاری که باب علم بر روی فقیر و غنی ، روستایی و شهری باز بود و....... 

« دکتر علی شریعتی » 

( هبوط در کویر ، ص ??? و ??? )


نوشته شده در جمعه 87/10/13ساعت 6:6 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 3. امام حسین‏علیه السلام‏ 

تأثیر اباعبدالله الحسین‏علیه السلام بر روى اندیشه‏هاى دکتر شریعتى و خلق روح حماسى و نگاه حسینى وى، در همه آثارش به وضوح دیده مى‏شود. بازتاب حماسه حسینى در جولان فکر و روحیه وى بسیار گسترده، شورانگیز و عمیق مى‏باشد؛ به طورى که بسیارى از جریانات سیاسى و اجتماعى و رویدادهاى تاریخى را با رویکرد به «حادثه کربلا» تحلیل و ارزیابى مى‏کند. پرداختن به عاشوراى حسینى از منظر دکتر شریعتى بیشتر انعکاس یک قریحه قوى، احساس شورانگیز و ترجمان روح حماسى و بى‏تاب اوست. این بخش در زوایاى مختلفى قابل مدح است، که اختصاراً به چند مورد از آن مى‏پردازیم:

 الف) شرایط نهضت امام حسین‏علیه السلام‏ 

"شکل مبارزه‏اى که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع و شرایطى که حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز کرد، فهمیده بشود... اکنون حسین مسئول نگاهبانى انقلابى است که آخرین پایگاه‏هاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حکومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یک شمشیر برایش نمانده و حتى یک سرباز! سال‏هایى است که بنى‏امیه همه پایگاه‏هاى اجتماعى را فتح کرده است."(10)

اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ ارزش‏هاى اسلامى رنگ باخته و دین با حاکمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مى‏رود. امام حسین‏علیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح دین جدش قیام مى‏کند؛ از یک سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سکوت خود مشعل امیدى نمى‏بیند. بنابراین، با تنهاترین و برنده‏ترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با یزید، مظهر باطل مى‏شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مى‏شود.

این که حسین فریاد مى‏زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید.

 ب) بایستن و نتوانستن‏ 

"فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده‏تر کیست؟ در تاریخ ما، کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگى کند؟ و شایسته باشد که زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى کردن، آدمى را مسئول جهاد مى‏کند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شکل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مى‏کند نه وجود آن را."(11)

«بایستن» یعنى براى انجام دادن وظیفه مسئولیت دینى و شرعى، تلاش نمودن و تا حد توان براى پیشبرد آن، به تناسب زمان و شرایط، اقدام کردن. گویاترین کلام براى اداى این مفهوم، فرمایش حضرت امام‏ قدس سره است؛ ایشان در پیامى فرمودند:

"ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفه‏ایم، نه مأمور به نتیجه."(12)

هر مسلمانى در هر شرایطى، وظیفه‏اى دارد که باید بدان عمل نماید؛ لیکن اقتضاى زمان، شکل انجام وظیفه را به تناسب خود، دستخوش تغییر مى‏سازد. عمل به وظیفه در بستر زمانى خاص، «جهاد» و در شرایطى «فقه» و در برهه‏اى «پرداختن به مسایل علمى» است؛ لیکن آنچه با تحول زمان دگرگون نمى‏شود، اصل اداى تکلیف و انجام وظیفه است.

 ج) هنر خوب مردن‏ 

"او (امام حسین‏علیه السلام) فرزند خانواده‏اى است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى‏فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى‏شود و حسین «وارث آدم» - که به بنى‏آدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند - اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند."(13)

شهادت، هنر مردان خداست؛ چنان که خوب زیستن و خوب زندگى کردن، هنر مردان الهى مى‏باشد. خوب مردن نیز هنرى است که در درجه اول، شهدا آن را به ارث مى‏برند. شهدا شمع‏هاى فروزانى هستند که با نثار هستى و وجود خود در محضر حق تعالى، پیروز مى‏شوند. سیدالشهداء سمبل و الگوى خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است. مقتدایان امام حسین‏علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى‏کنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق مىکند.

 د) آثار شهادت امام حسین‏علیه السلام‏ 

"برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خوانده‏اند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مى‏کند و مرده را حیات مى‏بخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمه‏اى است که با خون تلفظ مى‏شود."(14)

تأثیر حادثه کربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. نهضت‏هایى که با فاصله کمى با الهام‏گیرى از قیام خونین کربلا شکفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جان‏هاى مردمى که از ترنم خون‏هاى گرم شهیدان کربلا زندگى یافتند، معدود نیستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است که هم در شروع نهضت، پیروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اکنون همواره زیر درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسین‏علیه السلام جریان یافته است. به راستى کدامین عشق و ایمان جوشان براى پیشبرد انقلاب اسلامى مى‏توانست به اندازه عشق و ایمان حسینى مؤثر باشد؟

 ه) زندگان جاوید 

"آنها که تن به هر ذلتى مى‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده‏اند و مرگ خویش را انتخاب کرده‏اند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکرده‏اند و مرده‏اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده‏اند؟ هر کس زنده بودن را فقط در یک لَشِ متحرک نمى‏بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش مى‏بیند، حس مى‏کند و مرگ کسانى را که به ذلت‏ها تن داده‏اند تا زنده بمانند، مى‏بیند."(15)

شهدا زنده‏اند و سیدالشهداء زنده‏ترین شهید تاریخ است. نام او، یاد او، خاطره او و داستان شگرف کربلاى او، همه و همه در طول تاریخ براى همه نسل‏ها نیروبخش، حیات آفرین، امیدزا و انقلاب گستر است. به راستى کدامین ملت را مى‏توان سراغ گرفت که با روح و خون حسین همگرایى کنند و به افتخار یکى از دو پیروزى نرسند؟ خون حسین، مایه حیات‏ بخشى است که در گذر زمان بر کالبد ملت‏ها دمیده مى‏شود و آنها را به زندگى فرا مى‏خواند و حسین‏علیه السلام زنده جاویدى است که هر سال، دوباره شهید مى‏شود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى‏کند.

 و) ساعات آخر شهادت‏ 

"عصر عاشورا، امام حسین‏علیه السلام با آن دقت نظافت مى‏کند، با آن دقت آرایش مى‏کند، بهترین لباس‏هایش را مى‏پوشد و بهترین عطرهایش را مى‏زند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه کسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى که مى‏گذشت و شهدا هم بر هم انباشته مى‏شدند، چهره او گلگون‏تر و برافروخته‏تر و قلبش بیشتر به تپش مى‏آمد، که مى‏دانست فاصله حضور، اندک است؛ چه «شهادت» حضور نیز هست."(16)

حضور شایسته در محضر خدا، آرزوى سرشار از اشتیاقى است که مردان خدا همواره براى آن، لحظه شمارى مى‏کنند و شهادت، شایسته‏ترین وسیله حضور در پیشگاه الهى است. آرایش با دقّت امام ‏حسین‏علیه السلام در عصر عاشورا نیز به خاطر شایسته‏ترین حضورى است که یک امام مى‏تواند در محضر الهى داشته باشد.

 ز ) مسئولیت ما 

"این که حسین فریاد مى‏زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید."(17)

امام حسین‏علیه السلام مظهر و سمبل حق است که در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مى‏کند و همه کسانى را که از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مى‏روند، به یارى مى‏طلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در کربلا، انعکاس موج اندیشه اسلامى براى کمک به حق در همه زمان‏هاست. «هل من ناصر ینصرنى»، یعنى آیا کمک کننده‏اى هست که حق را یارى کند؟

 4. حضرت زینب‏علیها السلام‏ 

نمى‏توان از کربلاى حسین نوشت و در آن، از کار بزرگ زینبى یادى نکرد؛ چرا که حادثه کربلا با نقش مکمّل و بى‏بدیل حضرت زینب‏علیها السلام کامل مى‏شود. مرحوم شریعتى در این مورد مى‏گوید:

"رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مى‏شود. این رسالت بر دوش‌هاى ظریف یک زن، «زینب» - زنى که مردانگى در رکاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگین‏تر از رسالت برادرش. آنهایى که گستاخى آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زده‏اند؛ اما کار آنها که از آن پس زنده مى‏مانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پى‏اش، و صف‌هاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مى‏شود، از صحنه بر مى‏گردد. آن باغ‏هاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گل‌هاى سرخ به مشام مى‏رسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مى‏زند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ مى‏ماند."(18)

بدون شک حضور حضرت زینب‏علیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى‏ترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب نبود، کربلا در کربلا مى‏ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى‏شد. حضرت زینب‏علیها السلام خود سرود حماسه‏اى بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمان‏ها سارى و جارى ساخت.

 


نوشته شده در سه شنبه 87/10/10ساعت 10:27 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

دکترعلى‏ شریعتى متفکر و اندیشمندى بود که در یک دوره تاریخى، تأثیر فزاینده‏اى بر روى نهضت اسلامى گذاشت. شهید دکتر بهشتى با اشاره بدین موضوع، حق مطلب را ادا مى‏کند:

«دکتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثرى در جوّ اسلامى و انقلاب اسلامى به وجود آورد و در جذب نیروهاى جوان درس خوانده و پر شور و پر احساس به سوى اسلام اصیل، نقش سازنده‏اى داشت و دل‏هاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.»(1)

آثار دکتر شریعتى از فراز و فرودهاى بسیارى برخوردار است؛ برخى آثار وى همچون «اسلام‏شناسى متعهد با مخاطب‏هاى آشنا» و «تشیع علوى، تشیع صفوى» داراى ضعف‏هاى ساختارى و اساسى مى‏باشد، و برخى از آثار وى از جمله «على‏علیه السلام»، «فاطمه، فاطمه است» و «نیایش» را باید در رده کتاب هاى خوب و تأثیرگذار وى محسوب کرد.

برخى از سخنرانى‏ها و نوشته‏هاى دکتر شریعتى در مورد شهادت امام حسین‏علیه السلام و حادثه کربلا، از جمله آثار خوب وى به شمار مى‏رود. در این نوشتار سعى خواهیم نمود به حدّ وسع خود، دیدگاه دکتر شریعتى را در این موارد به تصویر کشیم:

شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشم‏ها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است.

 1. شهید 

نوع فهم دکتر شریعتى از مفهوم عالى شهید، برداشتى خالص، عمیق و ناب از فرهنگ اصیل اسلامى است. وى در تعریف کلمه «شهید» مى‏گوید:

"شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشم‏ها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است."(2)

«شهید» زنده، جاوید، حماسه ساز، عارف، آگاه، انتخاب‏گر و روزى خوار نعم الهى است و این اصیل‏ترین دریافت از متون و فرهنگ اسلامى به شمار مى‏رود، چنانچه قرآن کریم نیز بدان اشاره مى‏کند. دکتر شریعتى در جاى دیگر مى‏نویسد:

"شهید، قلب تاریخ است؛ هم چنان که قلب به رگ هاى خشک اندام، خون، حیات و زندگى مى‏دهد، جامعه‏اى که رو به مردن مى‏رود، جامعه‏اى که فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست داده‏اند و جامعه‏اى که به مرگ تدریجى گرفتار است، جامعه‏اى که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه‏اى که احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعه‏اى که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخى که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبى، به اندام‏هاى خشک مرده بى‏رمق این جامعه، خون خویش را مى‏رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را مى‏بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ کى غائب است؟"(3)

بخش فوق بیشتر رویکردى کربلایى دارد، بدین معنا که دکتر با نگاه به شهیدان کربلا و فضاى حاکم بر آن، به وصف شهید پرداخته است و الا همیشه اینگونه نیست که در جامعه‏اى منحط و رو به عقب، سیماى تابناک شهید رخ نماید. شهداى جهادهاى نبى ‏اکرم ‏صلى الله علیه و آله و امام على‏علیه السلام شاهد این ادعاست. البته مرحوم شریعتى بدین موضوع پرداخته است که در جاى دیگر بدان اشاره مى‏کنیم.

یکى از بهترین و حیات بخش‏ترین سرمایه‏هایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.

 2. شهادت‏ 

شهادت، بُرنده‏ترین سلاحى است که هیچ دشمنى را یاراى مقاومت در برابر آن نیست، مرحوم شریعتى در این باره بحث‏هاى مبسوطى دارد که براى رعایت اختصار، به گزیده‏هایى از آن اشاره مى‏کنیم.

"یکى از بهترین و حیات بخش‏ترین سرمایه‏هایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است."(4)

"در فرهنگ ما شهادت، مرگى نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند. شهادت مرگ دلخواهى است که مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى و بینایى خویش، خود انتخاب مى‏کند!... شهادت، در یک کلمه - بر خلاف تاریخ‏هاى دیگر که حادثه‏اى است و درگیرى است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدى است - در فرهنگ ما، یک درجه است، وسیله نیست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود یک تکامل، یک علو است؛ خود یک مسئولیت بزرگ است؛ خود یک راه نیم ‏بُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یک فرهنگ است."(5)

امروز این سخنان با پشتوانه سرمایه عظیم انقلاب، جنگ تحمیلى و اندیشه‏هاى ناب حضرت امام ‏قدس سره براى نسل جدید، عادى و جا افتاده شده است؛ لیکن در اواخر سال 50 که این سخنرانى‏ها ایراد شده، فضاى فکرى جامعه دست خوش تحولات اساسى بود و لزوم ارائه مفاهیم «حماسى اسلامى» به زبان روز و متناسب با زمان، به شدت احساس مى‏شد.

علاوه بر این، خفقان و امنیت پلیسى حاکم بر آن دوره تاریخى، بیانگر شهامت و شجاعت سخنران است؛ به طورى که بعد از سخنرانى «پس از شهادت» در مسجد جامع نارمک، حاضران تظاهرات باشکوهى برپا کردند.

مرحوم شریعتى شهادت را به دو بخش حمزه‏اى و حسینى تقسیم مى‏کند. شهید مطهرى نیز از منظرى دیگر، بدان مى‏پردازد؛ وى در این مورد مى‏نویسد:"جناب حمزه، سیدالشهداى زمان خودش است و امام حسین‏علیه السلام سیدالشهداى همه زمان‏ها است."(6)

دکتر شریعتى در این باره مى‏گوید:"ما دو نوع شهید داریم؛ سمبل یکى حمزه سیدالشهداء، و سمبل دیگرى امام حسین‏علیه السلام است."(7)

براى روشن شدن تقسیم بندى فوق، مستقلاً به هر کدام مى‏پردازیم.

در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزه‏اى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.

 شهادت حمزه‏اى‏ 

«حمزه یک قهرمان مجاهد است که براى پیروزى و شکستن دشمن رفته، شکست خورده و کشته و شهید شده است... حمزه و سایر مجاهدان براى پیروزى آمده بودند - البته با احتمال این که اگر هم مرگ شده، شد - و هدفشان پیروزى و شکستن دشمن بود... بنابراین شهید حمزه‏اى و شهادت حمزه‏اى، عبارت است از مردى و کشته شدن مردى که آهنگ کشتن دشمن کرده است."(8)

دکتر شریعتى شهداى حمزه‏اى را مجاهدانى مى‏داند که نه براى شهید شدن، که کشتن و شکست دادن دشمن به میدان جهاد شتافته‏اند و شهادت، آنها را انتخاب کرده و روزى آنها شده است. به عبارتى وظیفه اولیه اسلامى شهداى حمزه‏اى، شکست دشمن و حفظ اردوگاه اسلام است، لیکن قضاى الهى بر سرنوشت ایشان، شهادت نوشته است. بنابراین، شهید حمزه‏اى آرزومند شهادت است ولى در پى آن نمى‏باشد؛ چرا که وظیفه اولیه خود را شکست دادن دشمن مى‏داند. و در صورت لزوم، از شهادت استقبال مى‏کند.

 شهادت حسینى‏علیه السلام‏ 

"شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است... امام حسین‏علیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشى، کشته شده باشد. این‏طور نیست، او در حالى که مى‏توانسته است در خانه‏اش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب کرده است... امام حسین‏علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مى‏کرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است."(9(

سمبل شهادت حسینى در این تعریف، تنها سلاح پیروز است. البته شهادت حسینى شرایط ویژه خود را مى‏طلبد. وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گیر مى‏شود و ارزش‏هاى والاى اسلامى مسخ مى‏گردد و موعظه‏ها بر گوش‏هاى سنگین کارگر نمى‏افتد؛ حسین با همه دانایى به عدم توانایى خود در پیروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ مى‏رود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کارى را که مى‏شد کرد، انجام مى‏دهد.

ثمره شهادت امام حسین‏علیه السلام آگاهى و بازگشت مردم به هویّت اصیل اسلامى و زدن داغ رسوایى کُشتن فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر پیشانى کریه حکومت یزید است.

در شهادت حسینى، وظیفه اولیه اسلامى براى یارى دین خدا، شهادت است؛ در این جا مجاهد فى‏سبیل‏الله با شهادت خود، دین خدا را یارى مى‏کند. شهادت عمار یاسر نیز از این قبیل است؛ لیکن انعکاس شهادت اباعبدالله الحسین‏علیه السلام به دلایلى گسترده و خارج از ظرف زمان است.

در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزه‏اى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.


نوشته شده در سه شنبه 87/10/10ساعت 10:26 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

اگر روزی کسی از من بپرسد

که دیگر قصدت از این زندگی چیست؟

بدو گویم که چون می ترسم از مرگ

مرا راهی بغیر از زندگی نیست!

من آندم چشم بر دنیا گشودم

که بار زندگی بر دوش من بود

چو بی دلخواه خویشم آفریدند

مرا کی چاره ای جز زیستن بود

من اینجا مهمانی ناشناسم

که با نا آشنایانم سخن نیست

بهر کس روی کردم دیدم آوخ!

مرا از او خبر او را ز من نیست

حدیثم را کسی نشنید نشنید

درونم را کسی نشناخت نشناخت

بر این چنگی که نام زندگی داشت

سرودم را کسی ننواخت ننواخت

برونم کی خبر داد از درونم

که آن خاموش و این آتشفشان بود

نقابی داشتم بر چهره آرام

که در پشتش چه طوفانها نهان بود

همه گفتند عیب از دیده تست

جهان را بد چه می بینی که زیباست

ندانم راست است این گفته یا نه

ولی دانم که عیب از هستی ماست

چه سود از تابش این ماه و خورشید

که چشمان مرا تابندگی نیست

جهان را گر نشاط زندگی هست

مرا دیگر نشاط زندگی نیست


نوشته شده در سه شنبه 87/10/10ساعت 8:29 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی