سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

تازگی دستبندی بر دست راستم بسته
که مرا از دنیا رسته
دستم از دستبندش آنچنان مشعوف است که
میخواهد بماند
در این بند
که بندی نیست
و
همه رهائیست........
رهای رها
ز چون و چرا
اما خود نمیداند....
یا نمی خواهد بداند
که رهایم کرده با این بند
با این دستبند
خدا یارش باد

نوشته شده در دوشنبه 87/4/31ساعت 10:42 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

توحید شیطان

خدا خودش رو زد به مریضی

همه ملائک رفتن عیادتش به جز ابلیس

فقط ابلیس بود که ایمان داشت خدا هیچ وقت مریض نمیشه..!

 

موسی

بچه را گذاشتند تو سبد و گذاشتند سر راه

مرد رهگذری از انجا رد میشد
بچه را برداشت و به کناری گذاشت
و سبد را برداشت و رفت..!

سیب

  آدم و حوا روزی یه سیب میخوردن برای همین هیچ وقت نمیرفتن دکتر..

خدا هم ناراحت شد و انداختشون بیرون..

آخه خدا تنها دکتر بهشت بود..!

 

خوب، بد، آشغال

خدایا!

آدمهای خوب رو میبری بهشت

آدمهای بد رو هم میبری جهنم

آدمهای آشغال رو تو کدوم سطل میندازی؟

 

پازل

هر زن یه نیمه گمشده داره که اون شوهرشه..

ولی مرد چند تیکه گمشده داره که میشن همسراش..!

حالا این رو میشه گفت که زنها به خاطر کوچیک بودنشون باید چند تا باشن تا یه نیمه گمشده رو تشکیل بدن..!

یا مردها انقدر کوچیکن که باید با چهار تیکه کامل بشن..!

 

آخرالزمان 

دیگه حتی هندونه ها هم تو زرد از آب در میان..!

پ.ن: حالا جدی جدی مزه آناناس میدن؟

 

آخر الزمان2

کبوتر با کبوتر باز با غاز..!

 

حق الویزیت

یارو از اینکه پول خرج میکنه افسردگی گرفته! اونوقت بهش میگن برو دکتر روانپزشک..!


نوشته شده در دوشنبه 87/4/31ساعت 10:40 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

ما آد مها همگی تنها به دنیا می آییم حتی دو قو لو ها هم باهم به دنیا نمی آیند یک زمانی هر چند اند ک باعث می شو د که باهم به دنیا نیایند و همه ما تنها هم از این دنیا می ر و یم تنها تر از تنها رو ز های او ل خاکسپاری همه خو د را به داخل خاک می انداز ند هر روز راهی قبر ستان می شوند و لی خاک سر د است و بعد همه او را تنها می گذار ند هر چند بعضی مر گها هیچگاه فراموش نمی شو د اما این حقیقت پر و اضح است که تنها هم می ر و یم و در این دو ز مان تو لد و مر گ با مو هبتی به نام ز ند گی ر و به ر و هستیم جائی که قرار است دیگر تنها نباشیم جائی که قر ار است یار و همراهی را بر گز ینیم یاری که تنهائی که گو ئی سر نو شتی که بر ناصیه ما نگاشته شده است را به فر امو شی سپر یم اما در همین روز گار کو تاه ز ند گی باز راهی دیار رو ز مر گی می شو یم تنها می مانیم خیلی از ما از ترس تنهائی راهی تنهائی می شو یم نگاهی به اطرافیانمان می انداز می و و می گو ئیم او کیست؟ من چگو نه با او ز ند گی می کنم ؟ و هر کدام دو ر تر و دو ر تر می شو یم تنهائی یک نفر ه ما تبدیل به تنهائی دو نفر ه و حتی بیشتر می شو د تنهائی که خو د بر گز یدیم بخاطر اشتباه در انتخاب و یا شاید انتخاب بخاطر فرار از تنهائی اما این تنهائی به سر اغمان آمده است بر خی دیگر از ترس رهسپار تنهائی می شو یم ر وز گار آن گو نه سخت می تاز د که تنهائی را بر می گز ینیم چو ن از آزمو دن دو باره می تر سیم بر خی نیز شر ایط باعث می شو د که تنها باشد شر ایطی که خانو اده و جامعه بر آنان دیکته می کنند و بر خی نیز از بهر دغل و دو ر و ئی و فر افکنی هر از چند گاهی با کسی هستند و بعد فرار می کنند و جالب اینجا است که این دسته بیشتر از همه داد و فغان تنهائی سر می دهند اما بیاییم لحظه ای بیاندیشیم لحظه ای به خو د آییم و بگو ییم اگر سر نو شت مرا به کنج عز لت انداخت می تو انم با آن بجنگم ؟آیا حال که تو انائی این جنگ را ندار م باید دیگران را سر زنش کنم ؟ آیا عشق و دلداد گی که می دهم و یا ادعای داشتن آن را دار م به ورطه شب و تاریکی کشاندم ؟ چه مقدار بر ای ر هائی از این تنهائی ها سر مایه گزاری کر دم ؟ چند در صد صبر داشتم ؟آیا خو د م با کو چکتر ین تلنگری تو انستم عشقم را نگاه دار م و یا این که تا به دست اندازی افتاد م لحن کلامم و نحو ه بر خو ر دم را سر د کر دم و از یاد بر د م که او همان او بو د که می گفتم بی او نمی تو انم حتی من باشم آیا باید در قبال این تنهائی عشق را به دو ر افکنم ؟آیا باید عشق را نفی کنم ؟آیا عشق را بر ای او هنو ز می خو اهم و یا این که چو ن او نیست یا به دلیلی نخو است که باشد پس عشق او هم باید به مر داب الفاظ دو ستانه بیانداز م ؟آیا امید باید داشته باشم ؟آیا ایمان به خو د عشق که معنی آن ایمان در چار چو ب بی ز مانی و بی مکانی است دار م ؟و آیا عشقم به و اقع عشق است و یا تنو ری است که خیلی ز و د سر د شده است ؟ او را که کنار خو د دار م را می نگر م ؟ او را حس می کنم ؟ او را دوست دار م و یا این که به دنبال آن دگری هستم که هیچگاه نبو ده و نخو اهد بو د ؟ چند بار سعی می کنم ؟ چند بار می خو اهم سعی کنم ؟خستگی من دلیلی بر بی عشقی ی تو اند باشد ؟آیا عاشق خسته می شو د ؟ز مان عشق بازی و عشق و رزی من تا به کی خو اهد بود ؟ و.. این سو الها نمی تو اند تنهائی های ما را کمک کند؟
بیاییم قضاو ت نکنیم
بیاییم صبر کنیم
بیاییم شجاع باشیم
بیاییم عاشق باشیم
وعاشق بمانیم
نوشته شده در دوشنبه 87/4/31ساعت 10:29 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 
اگر که دل سوخته ای با توغریبه نیستم

نوشته شده در دوشنبه 87/4/31ساعت 10:25 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی    

 دل بی تو بجان آمد وقت است که باز آئی


ای درد توام درمان در بستر ناکامی 

 وی یاد توام مونس در گو شه تنها ئی


مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد    

 کز دست نخوا هد شد پا یان شکیبائی


دائم گل این بستان شاداب نمیماند  

 د ر یا ب ضعیفان ر ا در و قت تو ا نا ئی


نوشته شده در دوشنبه 87/4/31ساعت 10:18 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

غم اندر خانه دل بی شماره

دلم از دست غم پیوسته زاره

چه می خواهد غم از این دل ندانم

همی دانم که در دل ریشه داره


نوشته شده در یکشنبه 87/4/30ساعت 5:2 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   56   57   58      

کد آهنگ

کد موسیقی