سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

 

تا به حال شده کسی فقط با چند کلمه یا بدتر با سکوت سنگین خود، قلبتان را در سینه بشکند؟ شما چی؟ تا به حال اینکار را با کسی کرده اید؟ همیشه راهی برای خندیدن و عشق ورزیدن دوباره وجود دارد.

مراحل

1.     سعی کنید دلیل ناراحتی خود را بفهمید. دقیقاً چه موقع این حس ناراحتی در شما به وجود آمد؟

2.     به این فکر نکنید که تقصیر که بوده است. همه اشتباه می کنند. اصلاً خودتان را نگران آن نکنید.

3.     برای اینکه حس راحت تر و بهتری پیدا کنید، یک فعالیت تسکین بخش و ریلکس کننده انجام دهید. یک حمام داغ، مدیتیشن، خواندن کتاب یا هر کاری که آرامتان کند.

4.     بعد از یکی دو ساعت، یعنی هر زمان که احساس کردید آمادگی آن را دارید، به این فکر کنید که آیا می توانید احساسات آن فرد را بپذیرید یا نه.

5.     اگر توانستید خود را بقبولانید، به او زنگ بزنید، برایش یادداشت بگذارید یا هر کاری که لازم باشد را انجام دهید. شاید دوست داشته باشید که رو در رو با او صحبت کنید. البته این امکان وجود دارد که آنها نخواهند شما را ببینند یا با شما حرف بزنند، اما باید تلاش خود را بکنید. حتی اگر از شما رو برگرداندند، حداقل با خودتان می گویید که تلاشتان را کردید. شاید آنها هم متوجه تلاش شما بشوند.

6.     پیش بروید. وقتی حس کردید که می توانید دوباره دریچه قلبتان را رو به دیگران باز کنید، کس دیگری را برای خود پیدا کنید.

7.     لبخند بزنید. جدی می گویم. لبخند زدن به شما کمک می کند که حس بهتری پیدا کنید و اگر چند تا دوست خوب و نزدیک پیدا کنید و با هم بخندید و اوقات خوشی را بگذرانید، مطمئناً دوباره یادتان می آید که زندگی بدون آن فرد هم چقدر زیباست.

8.     قانون دو ساله را به خاطر آورید. یاد گرفتن یک کار، عادت کردن به یک شهر جدید، و همچنین التیام قلب شکسته دو سال زمان می برد. اگر قبل از اینکه این فکر به خاطرتان بیفتد، مراحلی که در این مقاله عنوان می شود را دنبال کنید، بیش از اندازه خوشبین و دلسرد خواهید شد. نتیجه واقعی زمانی حاصل می شود که انتظار معقولی داشته باشید.

9.     لحظه ای که آن فرد اخرین قطره خون را هم از قلب شما که هنوز می تپد، بیرون می کشد، دست از بحث کردن با او بردارید و به هیچ وجه سر اینکه حق با کیست و با کی نیست جدل نکنید. هر موقع که می خواهید از حق به جانب بودن خودتان دفاع کنید، دست نگه دارید و روی یک چیز کاملاً متفاوت تمرکز کنید.

10. همه یادگاری های آن فرد را جمع کرده و داخل یک جعبه بگذارید—این یادگاری ها احتمالاً شامل یک قاب عکس، یک خوراکی، یک عطر و شاید یک سی دی موسیقی باشد. بعد در موقعیت بعدی مثلاً شب جمعه ای که همیشه با او می گذراندید، سی دی را داخل دستگاه بگذارید، از آن عطر به خودتان بزنید و آن خوراکی را بخورید، چراغ ها را خاموش کنید و تا می توانید گریه کنید. بهترین زمان برای اینکار وقتی است که تنهای تنها در خانه هستید.

11. خاطره ها را کنار بگذارید. وقتی در مرحله 2، آرامش خودتان را دوباره به دست آوردید، موسیقی را خاموش کنید، شکلات هدیه را کنار بگذارید، و یادگاری های دیگر داخل جعبه بگذارید. قاب عکس را بیرون نگه دارید.

·         هر روز هفته بعد را وقتی از کنار قاب عکس رد می شوید، بلند با خود بگویید "تو و همه خاطره هاتو فراموش کرده ام" و دست از فکر کردن به او بردارید.

·         هر روز دو هفته بعد را وقتی از کنار قاب عکس رد می شوید بلند بگویید، "دلم برات تنگ شده" و باز دست از فکر کردن به او بردارید.

·         هر روز سه هفته بعد را وقتی از کنار قاب عکس رد می شوید بلند رو به عکس بگویید، "من واقعاً متاسفم".

12. عکس عشق سابقتان را با یکی از عکس های خودتان جایگزین کنید. اما آن عکس را همانجا نگه دارید و فقط یکی از عکس های خودتان را کنار آن قرار دهید. بعد هر روز که از کنار آن رد می شوید، باز به عکس درون قاب بگویید که متاسفید. بله، برای خودتان متاسفید که این همه وقت را با کسی سپری کردید که ارزش و قیمت شما را ندانست و دیگر به هیچ وجه برایتان مهم نیست.

13.  بگذارید زمان قلب شکسته تان را التیام دهد. تا الان یک ماه از تاریخ قطع رابطه شما گذشته است. با یکی از دوستانتان به جایی بروید که همیشه با عشق قدیمیتان می رفتید (یادتان باشد که به هیچ وجه تنها آنجا نروید). یکبار و فقط یکبار به دوستتان بگویید که همیشه با دوست قبلیتان به این رستوران یا برای خرید به این فروشگاه می آمدید. بعد چیزی بخورید یا همان کاری که قبل ها با عشقتان می کردید، را بکنید، فقط با یک فرد جدید. دوستی که با او راحت باشید و بتواند مکالمه را خوب پیش ببرد.

14.  هر روز با خودتان تمرین کنید که با خودتان صادق باشید.

15.  هر شب قبل از خواب کتاب بخوانید. ممکن است تا آن موقع اصلاً کتاب خواندن را دوست نداشته اید اما هیچ چیز بهتر از خواندن کتاب شما را از دریای تفکراتتان بیرون نمی کشد. کتاب خواندن به التیام قلب شکسته شما کمک می کند.

16. سعی کنید با آدم های جدید آشنا شوید بعد از دو ماه کم کم کسی را جایگزین عشق از دست رفته کنید.

17.  با دیگران حرف بزنید. بادوستانتان حرف بزنید. آنلاین با افرادی که نمی شناسید چت کنید و آنوقت است که می فهمید هزاران نفر مثل شما وجود دارند که خیلی خوب می توانند به شما کمک کنند.

نکات

·         دیگر به هیچ عنوان با کسی که قلبتان را شکسته است قراری نگذارید. اینکار به هیچ وجه به درمان و التیام شما کمک نمی کند.

·         وقتی می خواهید قب شکسته تان را التیام بخشید، دیگر تلفن ها و پیام های فرد مورد نظر را جواب ندهید. این کار هم هیچ سودی به حالتان نخواهد داشت و نه تنها التیامتان نمی دهد بلکه دردتان را بیشتر می کند.

·         قلب شکسته شما به خاطر این التیام پیدا نمی کند که دوباره مجذوب آن فرد شوید و دوباره او را به دست آورید. وقتی خودتان را وارد این پروسه فکری می کنید، بستنی بخورید (بستنی را می توانید جایگزین یک پیاده روی طولانی یا شنا هم بکنید). به تنها چیزی که نباید فکر کنید بودن دوباره با آن فرد است. فکر کنید هیچ راهی برای برگشت وجود ندارد.

·         یکبار درمورد این اتفاق با دوستانتان صحبت کنید. اگر نتوانستید صحبت کردن درمورد این موضوع با دوستانتان را به یک جلسه ختم کنید، حرف زدن درمورد جزئیات مطلب را جداً بیشتر از یک ساعت طول ندهید. بعدها به دوستانتان نیاز پیدا می کنید پس بهتر است آنها را به درددل های گاه و بیگاهتان اذیت نکنید.

·         به هیچ وجه برای فراموش کردن عشق از دست رفته، به خوردن، نوشیدن مشروب بیش از حد، سیگار کشیدن یا موادمخدر روی نیاورید. اگر بتوانید در دوسال آینده خودتان را با این موضوع وفق دهید مطمئن باشید که کسی را پیدا خواهید کرد که همیشه دوست داشتید داشته باشید. همه چیز به گذر زمان برمی گردد.

·         داشتن دوست های خوبی که مراقبتان باشند و جلو فکر کردن ها مداوم و غصه خوردن های شما را بگیرند فوق العاده است.

هشدارها

·         اگر آنقدر احساس افسردگی می کنید که به خودکشی تمایل پیدا کردید، سریعاً به پزشک روانشناس مراجعه کنید.

·         اگر بعد از گذشت دو سال هم قب شکسته تان التیام پیدا نکرد، می توانید شهر محل سکونتتان را تغییر دهید.

·         افراد باهوشی که روانشناس هستند می گویند سرعت التیام هر کس با بقیه فرق دارد. آن حس مراقبت از خود و تعهد به خود است که به شما کمک می کند هر چه سریعتر قلب شکسته تان را ترمیم کنید.


نوشته شده در سه شنبه 87/5/8ساعت 8:14 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

گل سرخ گل عشق است و عشق نیز جاویدان
پس تا عشق هست گل سرخ نیز خواهد بود.
گل سرخ



نوشته شده در دوشنبه 87/5/7ساعت 5:4 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند
.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
!
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره
!
زن جوان: خواهش می کنم، من خیلی میترسم
!
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
.
زن جوان: دوستت دارم، حالامی شه یواشتر برونی
.
مرد جوان: مرا محکم بگیر
.
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟

مرد جوان: باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه
.
روز بعد روزنامه ها نوشتند
:
درخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.



نوشته شده در دوشنبه 87/5/7ساعت 5:1 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها

با تو اکنون چه فراموشیهاست.

 

 

 

چه کسی می خواهد

من وتو ما نشویم

من اگر ما نشوم تنهایم

تو اگر ما نشوی خویشتنی

 

از کجا که من وتو

شوری از عشق وجنون

باز برپا نکنیم

 

از کجا که من وتو

مشت رسوایان را وا نکنیم


نوشته شده در دوشنبه 87/5/7ساعت 4:52 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

تا کی آسمان را بنگرم
تا طلوع خورشید
فروغ من باشد
آنکه در پس خانه ای تاریک

غربت تاریک نشینان تصویر کرد،

اما
روشنایی خودش را هیچ کس باز نیافت،هیچ کس...

نمی دانم مغرضان پاکی ات را

به قطره های چکیده از آسمان افکارشان می آلودند،

کوته نظران و باطل اندیشان

روشنایی چه چیز را می آلودند؟

روشنایی چه چیز را می آلودند؟


من تو را
از قاب پنجره ای که به عشق گشوده می شود،می نگرم
تو را در کوچه ای که زندگی از
آن گذشت می جویم
اما تا به کی پنجره غم زده ام،از تصویر تو تهی ست

تا به کی
زمان مرا از تو دور می سازد؟
تا به کی؟


چرا آنگونه که شایسته ستودنی،تو
را نمی ستایند
آنکه راز جاودانگی از عمری در چشم به هم زدنی آموخت،

ناله ی
دوستت دارم از تو را چه کسی پاسخ گو بود؟
حال آنکه من از اعماق وجود فریاد می
کنم:
* دوستت دارم
.*

تو را پرستو ها نوید دادند،

اما نه آنوقت که
کبوتران بال هایشان را برای تو گشودند
ورق هایت خود را به صلیب کشیدند

آنوقت
که تزلزل تکه های آینه در ریشه های خاک بود
آه که هوس هایت چه پاک
بود!!!

می دانم برای هر کس هر چه بودی

برای من ورای آن بودی

حدیث عشق
و نغمه ی تاریک مهتاب را در افق آموختی

تا کی باید این فاصله ها را بپمیمایم

تا به وصال دستان خسته ات برسم

تا کی باید مرثیه ها بخوانم

که ترانه ی
میعاد را تو از سکوت آهنگین نمودی؛

در تبرک نامت آسمان جبهه می گیرد

اما
ما هنوز شب ها داریم تا به نزد تو
ای پاکی سپیده دم

و ای آتشین نگار
خورشید... .

زمان را به لحظه ات محبوس کردی

آن هنگام که زمان تو را از
چشمان نادیده دریغ کرد،
افسوس؛

نه سهم من این است

نه سهم تو،

بلکه
تقدیر برکه ای کوچک است از لجن.

در هراست خون رنگ وقوع داشت

و در دلت
سبزینه امید بود؛
تو آن لحظه ی روشنی هستی که عشق

به یاد تو غروب را به خاطر
آورد
ای مهربان،ای فروغ
.

تا سپیده دم بیدار می مانم

بلکه فروغت را از
فروغ شبنمی که چشمانم چکیده،ببینم
آی آسمان؛

ای فروغ
... .

چرا تقویم
یاد تو را گم کرد؟
و چرا مهربانت نیامد چراغ بدست؟

در انتهای کوچه ای که معبر
باد بود،
و در عین حال گریستن گاه من،

چرا ...؟


بغض در سینه ام کفن
گزیده بود
آن هنگام که در چشم هایت غربت مسکن داشت
.

روزی خود چراغ بدست
به میهمانی ات خواهم آمد
با سبدی پر از شاخه های خورشید

روزی که نه مردان از
گره آویزانند
و نه زنان در آغوش گنگ گمراهی گم می شوند؛

بدان تا سحر بیدار
خواهم ماند


نوشته شده در دوشنبه 87/5/7ساعت 9:45 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

 آنگاه المیترا گفت:با ما از عشق سخن بگوی.
پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت" و سکوت وآرامش مردم را فرا گرفته بود.سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی اوبشتابید"
هر چند راه او سخت و نا هموارباشد.و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به اوبسپارید"
و هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شمارا مجروح کند.
و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باورکنید.
هر چند دعوت او رویاهای شما راچون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد " به صلیب نیز میکشد.
و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس میکند.
و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا میرود و ظریفترین شاخه های شما را که در آفتاب می رقصند نوازش می کند .
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود وآنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته میکند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.
و سپس به غربال باد دانه را از کاه میرهاند.
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیرشوید.
و بعد از آن شما را بر آتش می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند تان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتارها می کند تا به اسرار قلب خودمعرفت یابید.و. بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید.
اما اگر از ترس بلا و آزمون" تنها طالب آرامش ولذتهای عشق باشید "
 خوشتر آنکه عریانی خودبپوشانید.
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید.
به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست"
جایی که شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید.
و می گر یید اما تمامی اشکهای خود را فرو نمی ریزید.
عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.
عشق نه مالک است و نه مملوک.
زیرا عشق برای عشق کافی است.
وقتی که عاشق می شوید مگویید:( خداوند در قلب ماست.) بلکه بگویید ( من در قلب خداوند جای دارم.)
 و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست " بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته بیند حرکت شما را هدایت میکند.
 عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش دررسد.
 اما اگر شما عاشقید و آرزویی میجویید"
آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که باشتاب می رود و برای شب آواز می خواند.
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد.
آرزو کنید سپیده دم بر خیزید و بالهای قلبتان رابگشایید
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطاشده است.
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید.
آرزو کنید که شب هنگام به دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید.
و به خواب روید. با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او
.

از کتاب )پیامبر)اثر ارزنده ی جبران خلیل جبران

 


نوشته شده در یکشنبه 87/5/6ساعت 9:37 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

هوای مرثیه دارد دل پریشانم


بگریه آیم اگر ، کرده را پشیمانم


به طعنه از چه کند آنکه خود خراباتیست


مرا ملامتی نبود ار به توبه باز آیم


حدیث مرثیه گویای خسته جانی هاست


دل شکسته بر آن است که مرثیه خوانم


اگر نگار من اکنون کرامتی نکند


غمین شود دل زار و همیشه بیمارم


دریغ و درد که دل رفته از پی مستی


چه چاره گر که چنین است بخت و اقبالم


خدا کند نشود دل بحال غم امشب


که تا دمی ز پس گریه ها بیاسایم

ا.ر (احسان )



نوشته شده در شنبه 87/5/5ساعت 10:56 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   51   52   53   54   55   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی