سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

 او جانشین همه نداشتنهاست

 نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

 اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

 و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

 تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

 ای پناهگاه ابدی

 تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی
نوشته شده در شنبه 87/5/12ساعت 8:58 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر
حجره چندین مرد در زنجیر ...
از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب
دشنه ئی کشته است .
از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود
را، بر سر برزن، به خون نان فروش
سخت دندان گرد آغشته است .
از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز، بر راه ربا خواری
نشسته اند
کسانی، در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی، نیم شب، در گورهای تازه، دندان طلای مردگان را
شکسته اند
.

من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته ام
من اما راه بر مرد ربا خواری نبسته ام
من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام .
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره، در هر
حجره چندین مرد در زنجیر ...
در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند .
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در
وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد .
من اما در زنان چیزی نمی یابم - گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش
من اما در دل کهسار رویاهای خود، جز انژاس سرد آهنگ صبور
این علف های بیابانی که میرویند و می پوسند
و می خشکند و می ریزند، با چیز ندارم گوش .
مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان،
می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...
جرم این است !
جرم این است
! .

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/10ساعت 10:3 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجودست شعر من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

زراه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد

نوشته شده در پنج شنبه 87/5/10ساعت 10:1 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

مبعث حضرت رسول(ص) اکرم گرامیباد

مبعث رسول خدا ،‏محمد مصطفی (ص) بر تمامی مسلمانان مبارک باد

 


نوشته شده در سه شنبه 87/5/8ساعت 3:34 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

او زمن رنجیده است

آن دو چشم نکته بین و نکته گیر

در من آخر نکته ای بد دیده است

من چه می دانم که او

با چه مقیاسی مرا سنجیده است ؟

من همان هستم که بودم ، شاید او

چون مرا دیوانه خود دیده است

بی وفائی می کند تا بلکه من

دور از دیدار او عاقل شوم

او نمی داند که من

دوست می دارم جنون عشق را

من نمی خواهم که حتی لحظه ای

لحظه ای از یاد او غافل شوم


نوشته شده در سه شنبه 87/5/8ساعت 2:19 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |


نوشته شده در سه شنبه 87/5/8ساعت 2:12 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

"  خانمی طوطی خرید، اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت: (این پرنده صحبت نمی کند.) صاحب مغازه پرسید: (آیا در قفسش آینه ای هست؟ طوطیها عاشق آینه هستند، آنها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند.) آن خانم یک آینه خرید و رفت. رو ز بعد باز هم آن خانم برگشت، طوطی هنوز صحبت نمی کرد. صاحب مغازه پرسید: (نردبان چه؟ آیا در قفسش نردبانی هست؟ طوطیها عاشق نردبان هستند.) آن خانم یک نردبان هم خرید و رفت. اما روز بعد باز هم خانم آمد. صاحب مغازه گفت: (آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد؟ نه! خوب مشکل همین است، به محض اینکه شروع به تاب خوردن کند، حرف زدنش تحسین همه را برمی انگیزد.) آن خانم با بی میلی یک تاب خرید و رفت. وقتی آن خانم روز بعد وارد مغازه شد، چهره اش کاملا تغییر کرده بود. او گفت: (طوطی مرد.) صاحب مغازه شوکه شد و پرسید: (واقعا متاسفم، آیا او یک کلمه هم حرف نزد؟) آن خانم پاسخ داد: (چرا! درست قبل از مردنش با صدایی ضعیف از من پرسید که آیا در آن مغازه، غذایی برای طوطی ها نمی فروختند؟) "
نوشته شده در سه شنبه 87/5/8ساعت 8:18 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   51   52   53   54   55   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی