درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ
می دانم که نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم اون که یه وقتی تنها کسم بود، تنها پناه دل بی کسم بود تنهام گذاشت و رفت از کنارم، از درد دوریش من بی قرارم خیال می کردم پیشم می مونه، ترانه عشق واسم می خونه خیال می کردم یه همزبونه، نمی دونستم نامهربونه با اینکه رفته اما هنوز هم، از داغ عشقش دارم می سوزم فکر و خیالش همش باهامه، هر جا که می رم جلو چشامه دلم می خواد تا دوام بیارم، روُ درد دوریش مرهم بذارم اما نمی شه راهی ندارم ، نمی تونم من طاقت بیارم ---------------------------------- کاش رویاهایمان روزی حقیقت می شدند تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند سادگی، مهر و صفا قانون انسان بودن است کاش قانون هایمان یکدم رعایت می شدند اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب کاش روزی چشمهامان باصداقت می شدند گاهی از غم می شود ویران دلم، ای کاش بین دلها غصه ها مردانه قسمت می شدند ------------------------- از اول هم من و تو ، ما نبودیم.....من وتو مال یک دنیا نبودیم از اول هم در آن سردرگمی ها ، می گفتیم با هم هستیم، اما نبودیم تمامش کن بیا از هم جدا شیم...بیا اینقدر تکراری نباشیم تمامش کن تا همین جا توی لحظه....از این تنهایی با هم رها شویم تمامش کن ته این جاده بسته است...ته ش ما هستیم که قلبهایمان شکسته بگو اینجا کجای قصه ماست...نگاه کن اول راهیم و خسته نترس از اینکه حرفام دلنشین نیست....تمام سهم ما از عشق این نیست ما عشق اول هم بودیم ام....همیشه عشق اول بهترین نیست از اول هم من و تو ما نبودیم من و تو مال یک دنیا نبودیم ------------------------------ مردم حاضر هستند برای تحسین شدن جان بدهند. مردم آماده اند برای مورد تحسین واقع شدن، هر کاری بکنند. ----------------------------- به یاد بسپار اگر بخواهی که با کمک دیگران برای خودت شخصیتی اختراع کنی، میان حال باقی خواهی ماند. تو هرگز شکوفایی هوش را تجربه نخواهی کرد -------------------------- فریب واژه ها را نخور، مراقب واژه ها باش، تو می توانی در جنگلی از واژه ها گم شوی و هر چه بیش تر و بیش تر از حقیقت دور خواهی شد. حقیقت یک تجربه بی واژه است ----------------------- دکارت: تنها واقعیت غیرقابل انکار زندگی این است که : من هستم ------------------- اوشو: تنها چیزی که دیگران در مورد تو می گویند تقریبا ربطی به واقعیت تو ندارد.آنان تنها ظاهر ترا میشناسند و ظاهرها می توانند بسیار دروغین باشند -------------------------------- بر عشق مبارزه کن ولی هرگز گدایی نکن ---------------------- با عشق زمان فراموش می شود و با زمان هم عشق فراموش میشود. اخوان صفا ------------------------------- دیروز تمام خاطرات با تو بودنم را دور ریختم و امروز هر چه می گردم خودم را پیدا نمی کنم -------------------------------- هفته ها طول کشید تا توانستم ترا دوست داشته باشم. روزها صرف شد تا عشق ترا باور کنم. پس از آن ماهها طول کشید تا توانستم به تو دلگرم شوم. اما افسوس که دلگرم شدن هفته ها زمان می خواهد و برای دلسرد شدن فقط لحظه ای کفایت می کند و تو چه آسان آنهمه حرارت را به کوهی یخ تبدیل کردی... -------------------------- اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق و زیبایی ترا من دوست می دارم چه زیباست به یاد تو با چشمهای خسته گریستن. چه زیباست همیشه در تنهایی ترا حس کردن. چه زیباست در خیال با تو زندگی کردن. عزیزم نام تو بر قلبم خالکوبی شده تا فراموشت نکنم. عزیزم همچون نفس کشیدن ترا به خاطر می سپارم. یک روز دیگر هم بدون تو گذشت...... --------------------------------------- دو تا گل نام ببر که با «خ» شروع بشه.........درسته؛ خودم و خودت ------------------ پیش هر تیغی سپر باید گرفت. پیش تیغ دوست سر باید گرفت. جانب خود را مبین گر عاشقی. جانب دوست در نظر باید گرفت ------------------------- طبیبان بر سر بالین من آهسته می گفتند که امشب تا سحر این عاشق دلخسته می میرد. ز هر جا بگذرد تابوت من غوغا به پا خیزد. چه سنگین می رود این مرده از بس آرزو دارد ----------------------------- اگه بگم خرابتم قول میدی تعمیرم کنی؟ ---------------------- چشم چشم ، دو ابرو، نگاه من به هر سو، پس چرا نیستی پیشم ؟ نگاه خیس تو کو؟ گوش گوش ، دو تا گوش، دو دست باز ، یه آغوش ، بیا بگیر قلبمو، یادم ترا فراموش....چوب چوب یه گردن، جایی نری تو بی من، دق می کنم می میرم، اگه دور بشی از من ، دست دست ، دو تا پا، یاد تو مونده اینجا....یادت میاد که گفتی : بی تو نمیرم هیچ جا...من؟ من؟ یه عاشق ، همون مجنون سابق ---------------------------------------- واست شب اس ام اس زدم که بگم: دنیا تاریکه مثل شب، تنهام مثل ستاره، اما دوستت دارم اندازه آسمونی که اندازه نداره -------------------------------- تا حالا دلتنگ کسی شدی؟ اصلا می دونی دلتنگی چیه؟ اونم از بدترین نوعش؟ بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی اونی که دوستش داری هیچ وقت مال تو نمیشه. بدونی یه روزی از کسی که دوستش داری باید جدا شی، چه بخواهی ، چه نخواهی...... ------------------------------ یارب دل دوستان پر از غم نکنی. با تیر بلا قامت ما خم نکنی. ای چرخ ترا به قران سوگند، یک مو ز سر عزیز ما کم نکنی --------------------------------- باید آهسته نوشت. با دل خسته نوشت. با لب بسته نوشت. گرم و پر رنگ نوشت. روی هر سنگ نوشت تا بخندد همه که اگر عشق نباشد دل نیست --------------------------------- من در این شهر غریبم و در این خاک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر، آتش عشق چنان در دلم افروخته بود، دیده گر آب نمی ریخت جگر سوخته بود ------------------------------ کاش در کتاب قطور زندگی، سطری باشیم ماندنی ، نه حاشیه ای از یاد رفتنی ------------------------------------- هر که با ما دوست باشد سرور و سالار ماست. یاد او درمان ما و قلب او در قلب ماست... --------------------------------- هر کجا دور از تو باشم نازنین غربت نشینم. هر کجا پایت گذاری خاک نرم آن زمینم --------------------------------- در خلوت من نگاه سبز تو جاریست. این قسمت بی تو بودنم اجباریست. افسوس نمی شود کنارت باشم، بی تو هر ثانیه و هر لحظه من تکراریست ------------------------------------- فدات فدات یه بوس، برات کنج لبات، یه چسب بزن بچسبونش که در نره از رو لبات ----------------------------- یادمان باشد عشق متعلق به لحظه هاست و نفرین برای همه عمر ------------------------------- نبودی بی تو پنهان گریه کردم. ترا دیدم و خندان گریه کردم برای اینکه اشکامو نبینی . نشستم زیر باران گریه کردم -------------------------------- شکسپیر: طوری نیست اگه آدم واسه کسی که دوستش داره غرورشو از دست بده.... ولی فاجعه است که به خاطر غرورش کسی را که دوست داره از دست بده ---------------------------- یک گونی عشق تقدیم تو باد.... عشقش مال خودت ولی یادت نره گونیشو پس بدهی -------------------------------------------------- کوه با اولین سنگها آغاز شد. انسان با اولین درد و من با اولین نگاه تو ----------------------------------- دنیا به من یاد داد که در فراق عزیزان صبور باشم. ولی به من یاد نداد کسی را که دوست دارم فراموش کنم ------------------------------- اسمتو خط نزدم از دفتر خاطره هام. هنوزم هر جا باشی عزیزترینی تو برام ---------------------------------- نگاهم یاد باران کرده امشب. مرا سر در گریبان کرده امشب. غم و فریاد من از این و آن نیست. دلم یاد رفیقان کرده امشب ---------------------------------- اگه دیدی گوشه قلبت سنگینی می کنه، منو ببخش ، گوشه نشین قلبتم ------------------------------ نمی خواهم قلب تو باشم که با هر اتفاقی بشکنم. می خواهم روح تو باشم که تنها لحظه مرگ از تو جدا بشوم ---------------------------------------- اولش همه شکل هم هستیم کوچولو و کچل.....حتی صداهامون هم شبیه همدیگه هست.....با اولین گریه بازی شروع می شه....هی بزرگ می شیم، بزرگ و بزرگتر....اونقدر بزرگ که یادمون میره یه روز کوچولو بودیم... دیگه هیچ چیزمون شبیه به هم نیست....حتی صداهامون. گاهی باهم می خندیم ، گاهی به هم... اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده. واسه بردن بازی روی نیمه دوم نمیشه خیلی حساب کرد. گاهی باید برای بردن بازی ، بین دو نیمه دوباره متولد شد -------------------------------- اگر باغ نگاهم پر ز خار است. گلم تاراج دست روزگار است. به چشمانت قسم با بودن تو، زمستانی ترین روزم بهار است. ----------------------------- در اتوبان زندگی وقتی تابلوی وجود ترا می بینم، از سرعتم می کاهم و به درجه بنزین تحملم چشم می دوزم ---------------------------- تق تق تق...کیه؟من گدای دوره گردم، اومدم دورت بگردم --------------------- عاشق آن نیست که عشق تکه کلامش باشد. عاشق آن است که وفاداری مرامش باشد --------------------------------------------- آسمان وقف نگاهت گل من.. مانده ام چشم به راهت گل من. هر کجا هستی و باشی گویم: که خدا پشت و پناهت گل من ----------------------------------- انسانهای بزرگ به آرمانهایشان می اندیشند. آدمهای معمولی به آرزوهایشان فکر می کنند. افراد حقیر مردم را می پایند ------------------------------ انسان مانند یک هواپیمای سه موتوره است: موتور وسط ارتباط با خدا....موتور دست راست ارتباط با خود(اعتماد به نفس) و موتور دست چپ ارتباط با دیگران است. در صورت روشن بودن این سه موتور انسان اوج می گیرد ---------------------------------- هر وقت احساس کردی با من به ته خط رسیدی... از اتوبوس پیاده شو.... ---------------------------- دلم می خواد برات بمیرم.ولی خودت می دونی پهلوانان هرگز نمی میرند ---------------------------- گفتی تو دلم اول و آخر خودتی...از هر چه که دارم بهترینش خودتی خندیدم و زیر لب مکرر گفتم: شاهزاده قصه های من ، خر خودتی نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ زخمی ام - زخمی سراپا میشناسیدم؟ با شما طیکردهام راه درازی را خسته هستم- خسته آیا میشناسیدم؟ راه ششصد سالهای از دفترحافظ تا غزلهای شماها، میشناسیدم؟ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده است من همان خورشیدم اما، میشناسیدم پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟ میشناسد چشمهایم چهرههاتان را همچنانی که شماها میشناسیدم اینچنین بیگانه از من رو مگردانید در مبندیدم به حاشا، میشناسیدم! من همان دریایتان ای رهروان عشق رودهای رو به دریا! می شناسیدم اصل من بودم, بهانه بود و فرعی بود عشق(قیس) و( حسن)لیلا میشناسیدم؟ در کف(فرهاد)تیشه من نهادم، من! من بریدم(بیستون) را می شناسیدم مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام با همین دیوار حتی میشناسیدم من همانم, مهربان سالهای دور رفتهام از یادتان؟ یا میشناسیدم؟ در فصل گل چو بلبل مستم به جان گل گمان می کنم دیشب خواب رنگ پریده ی واژه ای را دیدم مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان!
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است
که هرگز درآن رکودی نیست می خواهم که مرا به حال خود وا مگذاری
و مرا همیشه با خود همراه سازی بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم
بلبخند می زنم چو بیابم نشان گل
در جشن باغ خنده ی گل را عزیز دار
شادی گزین که دیر نپاید زمان گل
در بستری ز عطر بخواباندت به ناز
یک شب اگر به باغ شوی میهمان گل
گل را مچین ز شاخه که گریان شود بهار
با گل وفا کنید شما را به جان گل
آغوش خویش بستر بلبل کند ز مهر
ای جان من فدای دل مهربان گل
وقتی تگرگ می شکند جام لاله را
از داغ او به گریه فتد باغبان گل
گوید که عمر می گذرد با شتاب باد
بشنو حدیث رفتن خود از زبان گل
گر عاشقی بیا و ببین لطف عشق را
شبنم چه نرم بوسه زند بر دهان گل
الماس دانه دانه ی شبنم به گل نگر
بس دیدنیست چهره ی گوهر نشان گل
دست بهار گوهر باران صبح را
همچون نگین نشانده چه زیبا میان گل
به به چه دلرباست که ماهی در آفتاب
زلف بلند خویش کند سایبان گل
کو شهرزاد عنچه لبم در شب بهار ؟
تا بشنوم به بوسه از او داستان گل
1
یا پرنده ای بی پر در آسمان هفتم
یا پنج شنبه ای از اضطراب و پروانه
یا زمستانی نوزاد
حالا لحجه ام سبز شده
و چشم هایم لای خواب دیشب جا مانده
هیچ کس نمی پرسد چرا سبز می پوشم
چرا سبز می نوشم
چرا دست هایم بوی ترانه گرفته
هیچ کس دلش برای پاییز پریروز تنگ نمی شود ؟
می خواهم بروم برای آیینه گریه کنم
گاهی که صبح و ستاره به دیدنم می ایند
و آسمان بنفش می شود
یادم می افتد که چه نسبت محرمانه ای با کلمه دارم و یاد تو می افتم که همیشه حال مرا از آیینه می پرسیدی
بعد از تو کسی بی ابهام از کنار باران عبور نمی کند
مثل تمام پنج شنبه هایی که قد می کشند و جمعه می شوند
و من فکر می کنم آخرین بوسه ات
روی کدام انگشتم بود
باز صدایت راه می افتد و نام من پرنده می شود
بازآیینه دست هایش را برای گریه های من تعبیر می کند
حالا تو هی بهانه بیاور
کنار همیشه نیامدنت باران به لکنت می افتد
و با بونه و بوسه سبز می شود
چه قدر آواز ، کف گلویم
چه قدر قمری کف دستم
دیگر نبودنت را بهانه نمی گیرم
به جان همین چراغ ، مخاطب ، به جان همین شعله
دیگر نه بی قراری من و کلمه
و نه بی تفاوتی کسی که تویی
اهمیت دارد
نه لب بی تبسم دی ماه
نه سکوت بی روزن این جمعه
فقط بگذار ببوسمت
نمی دانی چه قدر آواز ، کف گلویم
و چه قدر قمری ، کف دستم
اگر دی ماه سیگار بخواهد تعارفش می کنم
چون خواب دیده ام زمستان نوزاد آغوش من بزرگ می شود
صدای ساز می اید
صدای انگشت های تو روی نت های سکوت
نمی دانی چه قدر اضطراب پشت پلک هایم یخ زده
اصلا بگذار اعتراف کنم که می ترسم
هم از مرگ فنجان لب طلایی ام
هم از مرگ عنکبوت ماده
و هم از این شب که سرگیجه گرفته و هی می چرخد
از همان وقتی که سبز می پوشم می ترسم
از همان وقتی که سبز می نوشم می ترسم
و ترس پشت پلک این شمع شکل تو می شود
و باز رؤیای خیس آمدنت و باز باران پشت همیشه ی آسمان
اصلا چه کسی گفته هفت آسمان بالای سر من باشد ؟
اگر من آسمان نخواهم باید پیش کدام خدا بروم ؟
به فرض کنار همین شب دیوانه
رو به پنجره بمیرم
کدام آسمان کدام خدا سیاه می پوشد ؟
چه کسی می پرسد چند سال قبل از مرگش مرده بود ؟
اما دلم می خواهد
تو شب هفت مرا در آسمان هفتم بگیری
و رنگ چشم هایت لباس بپوشی
و دست هایت بوی ترانه و موسیقی بدهد
ایینه به خواب رفته است مخاطب
دیگر برای که گریه کنم ؟
دوم دی ماه ، پنجم پنجره ، هفتم آسمان ، نهم آبان
این روزها در تقویم هیچ خدایی ثبت نشده
فقط تو می دانی و من
بگذار ببوسمت
لب هایم پر از ستاره و دوستت دارم است
لب هایم پر از حروف اشاره ، حروف نام تو
حالا مرا ورق بزن ... دختر صفحه ی بعد سطر اول می نشیند
آن قدر منتظر تا به سطر دوم بیایی بی بهانه ، بگویی دوستت دارم و نقطه
مرا ورق بزن