سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

گلی کاشتم در خاک گل پژمرده شد و مرد!

چه شده خاک عزیز؟یار زیبا نمیخواهی؟

درد دل از غم خاک بشنو از غم دوری یار سخنش باد و زبانش خار است

تپه هایی شنی اشکهای تنهایی اوست روزگاری خوش بود آب و باران و درختانی بلند,

 سرو ناز و گل بلبل و چمن جانپاهش بودند تکیه گاهش بودند تا در این سال گذشته 

خشکسالی نمایان شد آب و باران رفتند سرو و درختان را مرد هیزم شکن از ریشه دراورد

گل و بلبل مردند چمنان زرد شدند دل خاک از ترس بلرزید به خود ترکی دید به خود. آری!

 او عاشق شده بود عاشق رویی درخشان عاشق فروغی سوزان دیگر هیچ چیز ندید

خشک و بی آب و علف درد پنهان کشید آتش خورشید روی او را سوزاند دل او را لرزاند

دیگر ارزش نداشت باغبان بر روی او گل نکاشت او به عشقش وفادار مانده و میماند

با همین توصیف ها تا ابد برای او میخواند: همه چیزم تو بودی همه دردم تو بودی

عاشق عشق تو هستم تو که هرگز نبودی


نوشته شده در شنبه 87/6/9ساعت 9:2 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست

آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان موجی است
که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست

آوارگی وخانه به دوشی چه بلایست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست



نوشته شده در پنج شنبه 87/6/7ساعت 11:15 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

اگر بهترین دوست نیستی اقلا بهترین دشمنم باش .

 اگه غمخوارم نیستی اقلا بزرگترین غمم باش .

هرچه هستی همیشه بهترین باش جون بهترینها همیشه در یاد خواهند ماند .

پس در بدترین خاطراتم بهترین باش


نوشته شده در چهارشنبه 87/6/6ساعت 8:12 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

باید عاشق شد و خواند
باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست
پشت دیوار کسی می گذرد می خواند
باید عاشق شد و رفت
چه بیابانهایی در پیش است
رهگذر خسته به شب می نگرد
می گوید : چه بیابانهایی باید رفت
باید از کوچه گریخت
پشت این پنجره ها مردانی می میرند
و زنانی دیگر
به حکایت ها دل می سپرند
پشت دیوار کسی دریاواری بیدار
به زنان می نگریست
چه زنانی که در آرامش رود
باد را می نوشند
و برای تو
برای تو و باد
آبهایی دیگر در گذرست
باید این ساعت اندیشه کنان می گویم
رفت و از ساعت دیواری پرسید و شنید
و شب و ساعت دیورای و ماه
به تو اندیشه کنان می گویند
باید عاشق شد و ماند
باید این پنجره را بست و نشست
پشت دیوار کسی می گذرد
می خواند
باید عاشق شد و رفت بادها در گذرند

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/6/6ساعت 8:10 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

تو را می سپارم به نور تا برقصد به سازد

                                   تو را می سپارم به برف تا ببارد به نازت

             تو را می سپارم به خورشید

                                              تا که بی منت بتابد برآن گیسوان سیاهت

 

 


نوشته شده در سه شنبه 87/6/5ساعت 8:45 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد.

عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!

داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد،همه به او شک خواهند کرد،پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شک نبرد.

دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس،اخلاق مادرشوهر هم بهتروبهتر شد تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت : دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.

داروساز لبخندی زد و گفت : دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.

 


نوشته شده در سه شنبه 87/6/5ساعت 8:43 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

آیا میدانستید که تنها حیوانی که نمی تواند شنا کند شتر است.

آیا میدانستید که
فلز اوسمیم سنگین ترین ماده روی زمین است.

آیا میدانستید که
??? از ماهواره های جهان نظامی و ??? بقیه غیرنظامی است.

آیا میدانستید که
در هر ثانیه بیش از ???? بیلیون بیلیون الکترون به صفحه تلویزیون بر خورد می کند و تصویری را که شما تماشا می کنید به وجود می اورد.

آیا میدانستید که
گزنه برای درمان رماتیسم، درد کمر در ناحیة دمبالچه، درد لگن خاصره (درد اعصاب کمر) و نیز درمان بیماری های مثانه، مجاری ادراری و کلیه بسیار مفید است.

آیا میدانستید که
شانس شبیه بودن دو اثر انگشت یک به ?64 میلیارد است‌.‏

آیا میدانستید که
اگر امواج ماورای صوت را به قسمت محدودی از فضا که در ان گرد و غبار و یا ذرات دود سیگار موجود باشد بتابانیم این ذرات با سرعت رسوب می کنند.

آیا میدانستید که
ایا می دانستید درجه حرارت بالاترین قسمت یک شعله به 1540 درجه می رسد در حالی که پایین ترین قسمت ان فقط 300درجه حرارت دارد.

آیا میدانستید که
در تقسیمات لشگری به ده هزار سرباز، تومان گفته و فرمانده آن را امیر تومان می نامند.

 


نوشته شده در سه شنبه 87/6/5ساعت 8:42 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   41   42   43   44   45   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی