درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ
کسی چه می داند جز من و باران که غوغا می کند بر آشفتگی کوچه ، کسی چه می داند که زن روسپی همسایه ناگریز است از فقر ، که چنین تن داده که به اکراه در میان ناشور تا سحر بیدار است و هوای عرق آلود تن نامردان تا سپیده می دهد آزارش و کسی چشم ندارد به محبت بر او ، که چنین بدکارست ؛ بر چنین بدکاره راه خوبی ها زنجیر است . و چراغ خانه روشنای نیست بر او میتابد ، تیرگی ها را مشت مشت به او می راند و من از پنجره ی خاموشم دیدم که چگونه دختری زیبا بود و چگونه دل داد به خرابی و به این ذلت ها و من از پنجره خاموشم دیدم که چه بدکاره شد ، که چه بدکاره ماند ، و چه بد کاره مرد ، و زن روسپی همسایه از فصد جان سپرد !!!! و مرا دید این پنجره ی خاموشم که ز شرم انسان بودنم ناله ها سر دادم، من نمی دانستم راز آن تیغی که نیمه شب او را برد من فقط فهمیدم که زمانی آسود او از این تاریکی تا به آن تاریکی ... باز باران بی ترانه من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند کجای اشک یک بابا نمی دانم چرا مردم نمی دانند مادرم افتاد و باران من و تو درد و غم دارد کلاغ سفید
چنین گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهربانی مهر بورز با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش.......... پشت این هیچ بزرگ ، زندگی هیچ چیز بزرگی نبود جز هیچ بزرگ ، هیچ هیچ زندگی را ورق زدم تا بفهمم پوچ است این هیچ بزرگ... های های تو ای پوچ ببین مرا که گم شدم در پوچ هیچ دنیا آری دنیا پوچ است و جهان هیچ روز پوچ است و شب هیچ سحر پوچ است و غروب هیچ... میدونی چیه یوکا یکی میگفت باغ های زیبای خود را فروختیم به گلدانی پشت پنجره من هم می گویم پوچی های این دنیا رو فروختیم هیچ چیز پشت این پنجره ها... ای آشیانه من، ای که از آب و گل توست جان من و تن من، در تو من آواره نخواهم بود، در دامان مهربان تو آرام خواهم شد، در کنار تو پریشانی و غربت و بیگانگی را از یاد خواهم برد. به نیست شدن دارم، دوست دارم در پیچ و خم دشت های ناپیدای تو گم شوم، در عمق دریاهای اسرار آمیز تو غرق شوم، در قلب صحراهای خیال انگیز تو محو شوم، دردهای کهنه ام را در زیر آسمان تو به فریاد سر دهم، از درونم بیرون ریزم. چنگالهایشان اسیر است و به خفقانم آورده است، در دامان نوازشهای عزیز تو بگشایم، اشک های بی تابم را که عمری در پس پرده ی سیاه غرور زندانی بودند در کف دستهای خوب تو رها سازم. ای که در گذرگاه عمر تو را یافته ام، تو مرا می سازی و من تورا می سازم، تو مرا می سرایی و من تو را می سرایم، تو مرا می تراشی و من تو را می تراشم، تو مرا می نگاری و من تو را می نگارم.. و خود را در تو خواهم دمید تا حیاتت بخشم. ای روح من کالبدت را سراغ کن! لب هایت را بر حلقوم من نه، خود را در من بدم تا حیاتم بخشی، که ما کالبد یکدیگریم، که ما روح یکدیگریم، که ما تمام جمعیت جهانیم، که ماهمه ایم، که ما همدیگریم، که ما جایگاهمان زمین نیست، که مادر این ملک غریبیم، بی کسیم، تنهاییم، بیگانه ایم.... فرزندان کوروش پس از مرگ کورش، فرزند بزرگ او، کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد؛ در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام بادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهای آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد. آخرین نبرد آرامگاه کوروش بزرگ کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانیتبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور میکردند. هر قومی که نخواهد این به معنی دمکراسی و حق انتخاب است؛ پس نمیتوان دلیل جنگ کوروش با سکاها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهمرییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر میافتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمیرسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهمرییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: "تو که با عمری خونخواری سیر نشدهای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی"؛ پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند؛ منشور حقوق بشر کوروش استوانه کوروش بزرگ، یک استوانه? سفالین پخته شده، به تاریخ ???? میلادی در پی کاوش در محوطه? باستانی بابِل کشف شد؛ در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح دادهاست. منابع: دوره? قدرت تندیس ? متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ???? بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به ماد افتاد. دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد. هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژی دهاک شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد بهوسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ?? ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ??? پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزلایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشور وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آنرا تسخیر ناپذیر میپنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیوارههای آن، سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست قارون است؛ کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علیرغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند. آزادسازی یهودیان دربند و اجازه? بازگشت و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ بابل بدون مدافعه در ?? مهرماه سال ??? ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (??? ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستانشناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمکهای بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشتهاست؛
باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست
نمی فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود
نمی دانم
کجــــای این لجـــــن زیباست
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست
خدا هم خوب می داند
که این عدل زمینی ، عدل کم دارد
نمی دانی که چه نیازی به گم شدن دارم،
عقده های بی رحم گریه را که حلقومم در
ای که هوای من شده ای، دم زدن در تو حیات من است،
من لب هایم را بر حلقوم تو خواهم نهاد
معلم شهید دکترعلی شریعتی..
آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد؛
کوروش در استوانه حقوق بشر میگوید:
من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم؛
این سند به عنوان " نخستین منشور حقوق بشر " شناخته شده، و به سال ???? میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد؛ نمونه? بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک نگهداری میشود؛
تاریخ ده هزار ساله ایران ، دکتر عبدالعظیم رضایی
کوروش کبیر، حقیقت تاریخ، مهندس فرشاد ابریشمی
پس از لیدی، کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأمین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمینهای تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیشبینیهای پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.