سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

بزرگان مردان معاصر سرزمین ایران کسانی نیستند به جز یک میلیون جوان میهن پرست و با ایمان ایرانی که در راه مقدس میهن جوانمردانه ایستادند و کشته شدند تا پای بیگانگان بر این کشور اهورایی گذاشته نشود . روانشان شاد باد.

 

حاصل کشوری که گهواره تمدن بشری است

آذرباد : یکی از موبدان و دانشمندان ایرانی در زماناردشیر بابکان

آذربرزین : پسر فرامرز که با بهمن پسر اسفندیار جنگید که یکی از پهلوانان ایرانی میباشد و آتشکده ای هم به همین نام وجود دارد

آذر کیوان : حکیمی و عالمی ایرانی از سرزمین فارس که در قرن یازدهم هجری حیات داشته است

آرتاخه : دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس و سازنده کانال آتوس

آرش : ملقب به کمانگیر . پهلوان ایرانی در عهد منوچهر شاه که در تیر اندازی سر آمد زمان خود بوده است که در جنگ میان منوچهر و افراسیاب قرار بر پرتاب کردن تیری میگذارند تا مرز میان ایران و توران را تعین کند آرش از طربستان تیری پرتاب کرد که در مرو فرود آمد و بعد از آن جانش را در راه ایران زمین فدا نمود

اسکیلاس :  دوره هخامنشی (زمان حکومت داریوش از سال 486- 521 ق.م.) دریا نورد و مکتشف و مهندس سازنده قنات

آریه : سردار معروف و بزرگ ایرانی که به حمایت از پادشاهی کورش صغیر بر خواست

استانس :  دوره هخامنشی شیمیدان و استاد دموکریتوس

آیین گشسب : سردار بزرگ ایران که در زمان هرمز چهارم فرماندهی لشگر ایران را بر عهده    داشت

ابولولو : یا همان فیروز نهاوندی .. پس از یورش اعراب به ایران به سرکردگی عمربن خطاب فیروز نهاوندی و تعداد بیشماری از ایرانیان به غلامی اعراب در آمدند . فیروز غلام مغیره بن شعبه شد و با زیرکی و در جهت انتقام خون نیاکانمان عمربن خطاب خلیفه دوم را با ضربه های کارد کشت ...

آریوبرزن : سردار بزرگ ایران که با شهامتی در خور ستایش و ماندگار لشگر ایران را تا آخرین لحظه در برابر ارتش اسکندر نگهداشت و مقاومت نمود و جان سپرد و حماسه ای در تاریخ ایران از خود بر جا گذاشت

استاذسیس : سردار دلیر ایران که در نواحی هرات و بادغیس و سیستان بر ضد منصور خلیفه ستمگر عباسی قیام کرد و عاقبت به فرمان منصور در بغداد به دار آویخته شد و یکی از سمبلهای عرب ستیزی را در ایران به جای گذاشت و درس وطن پرستی در برابر یورش بیگانگان برای جوانان به جای گذاشت

احمدبن محمد نهاوندی : ( مرگ در 835 تا 845 م / 221 تا 231 ه)  در جندی شاپور بر آمد - ستاره شناس م مؤلف زیج

احمد معماری لاهوری و برادرش استاد حمید لاهوری : سده یازدهم هجری معماران ایرانی سازنده تاج محل در هندوستان


نوشته شده در شنبه 87/7/6ساعت 9:13 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

از چهره طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را
پاییز ای مسافر خک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت ؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت ؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد آزارم
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم
پاییز ای سرود خیال انگیز
پاییز ای ترانه محنت بار
پاییز ای تبسم افسرده
بر چهره طبیعت افسونکار

فروغ فرخزاد

 


نوشته شده در شنبه 87/7/6ساعت 9:11 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

داستان واقعی جوان دانشجویی که با مادر همکلاسی خود ازدواج کرده است.

به گزارش  پایگاه اطلاع رسانی پلیس، روزی که دانشگاه قبول شدم فکر می کردم تمام مشکلات زندگی ا م حل شده است و خیلی خوشحال از شهرستان راهی مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم .

من که با ورود به شهری بزرگ احساس غربت می کردم در همان روز های اول ترم، با یکی از هم کلاسیهایم صمیمی شدم وکم کم دوستی ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم که ای کاش پاهایم قلم می شدند و هیچ وقت به آن جا نمی رفتم!

پسر جوان در حالی که اشک می ریخت به کارشناس اجتماعی کلانتری میدان جهاد مشهد گفت: « پیام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول که وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجیب و غریب و محبت بی حدو اندازه مادر وی شدم اما فکر نمی کردم در چه تله ای افتاده باشم!

چون مادر دوستم از نظر سنی جای مادر خودم بود. مدتی گذشت و وابستگی خانواده پیام به من خیلی زیاد شد تا جایی که اگر یک روز به خانه شان نمی رفتم مادرش تماس می گرفت و حالم را می پرسید.

او بالاخره یک روز با مکر و حیله مرا که پسری 22 ساله هستم را در حلقه هوس های شیطانی گرفتار کرد و گفت : می توانیم با هم از دواج موقت کنیم !با شنیدن این حرف از زنی که مادر دوستم بود ناراحت شدم می خواستم گوشی را قطع کنم که او مرا خام کرد و با وعده و وعید سرم را کلاه گذاشت .

چند ماه از این ازدواج موقت گذشت و او که با محبت های خودش مرا گول زده بود گفت باید با هم ازدواج دائم کنیم .

دیگر نمی فهمیدم چکار می کنم و چه بلایی قرار است به سرم بیاید لذا دست زنی که 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتیم و او را با مهریه 1000 سکه طلا به عقددائم خودم درآوردم.

اما چشمتان روز بد نبیند چون از فردای آن روز مشکلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاری گذاشت . از طرفی مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس می گرفتند و می گفتند دختر یکی از اقوام را می خواهیم به عقد تو در بیاوریم زودتر بیا و شناسنامه ات را هم بیاور.

الان من و همسرم با هم درگیر هستیم و جالب این جاست که دوستم پیام نیز که حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به این ماجرا و اختلافات ما هیچ گونه حساسیت و عکس العملی نشان نمی دهد .

شاید باور نکنید من دو سه بار از دست این زن کتک مفصلی خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و می گوید با پدر و مادرت تماس بگیر تا بیایند و عروس شان را ببینند و مهریه ام را نیز با خود بیاورند چون باید مرا طلاق بدهی!

تازه می فهمم این حیله برای نقد کردن مهریه ای سنگینی است که طوق آن را بگردن نهاده ام.

امروز به کلانتری آمده ام تا راهنمایی بگیرم ضمن این که از آبرویم خیلی می ترسم و نمی دانم جواب پدر و مادرم که این قدر برایم زحمت کشیده اند و با هزار امید و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توی چشمان شان نگاه کنم.

در ارتباط با این پرونده نظر علیرضا حمیدی فر، کارشناس ارشد روان شناسی را جویا شدیم وی معتقد است در بروزاین مشکل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهی از مهارت های اجتماعی و بین فردی و تشخیص موقعیت ها، عقده های ناگشوده دوران نوجوانی و عدم گذار موفقیت آمیز از بحران های دوران نوجوانی که پیش نیاز موفقیت در دوران جوانی( همسر گزینی) می باشد و همسر وی نیز به دلایلی مانند جبران شکست ها و ناکامی های قبلی که باعث ترغیب وی به ازدواج شده است نقش دارند .

وی توصیه کرد افراد و به ویژه جوانان بایستی مولفه های مهارت ابراز وجود که برخی از آنها عبارتست از جلوگیری از پایمال شدن حقوق خود و رد تقاضا های نامعقول دیگران، برخورد درست و موثر با واقعیت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بیاموزند وآنها را در زندگی به کار بندند تا شاهد این گونه موارد نباشیم!

 

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/7/4ساعت 8:54 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

باید به این حقیقت ناراحت کننده اذعان نمود که درصد بالایی از ما این عادت منفی را داریم که خود را دست کم گرفته و وضع خود بیش از اندازه وخیم بدانیم. تصور می کنیم که مثلاً «خیلی چاق هستم» ، «خوب نیستم» یا «هیچوقت هیچ کاری را درست انجام نمی دهم». آیا شما تا به حال گرفتار این وضع شده اید؟

اشکال کار این است که اهمیتی به جنبه های خارق العاده و صفات مثبت خود نمی دهید، و همیشه برای تأیید آن نکاتی که جستجو می کنید شواهدی می یابید. به عبارت دیگر، همه ما تمایل داریم که دلایل صحت فرضیات خود (حال هر چه که هست) را بیابیم، زیرا همواره می خواهیم خود را معتبر بدانیم. مثلاً اگر توجه کامل شما معطوف به 2 کیلو اضافه وزن باشد که نمی توانید کم کنید و دائماً قطر کمربند خود را امتحان می کنید، در واقع یادتان می رود که از نعمت سلامتی کامل خود تقدیر و تحسین کنید. اگر به خود بگویید «از اجتماع خانوادگی تنفر دارم» با روی دادن هر اتفاق خانوادگی به دنبال شاهدی بر نارضایتی خود خواهید بود. اگر به جای تمایل به معطوف نمودن توجه خود مثلاً بر خاله سارا که صدایی تیز و نازک دارد، یا برادری که علاقه به لاف زدن دارد، یا توجه و انتقاد نسبت به یکی از افراد خانواده  که عادتی منفی دارد نمایید، از وجود آنها لذت ببرید در مجموع از این که خانواده ی شما تشکیل شده از گروهی خویشان خوب، تعجب نمی کنید.

پس، می بینید اگر به هر دلیلی خود را دست کم بگیرید، در هر صورت گواهی بر حقانیت خود خواهید یافت و سهم به سزایی در کاهش اعتماد به نفس  و احساسات منفی خود ایفا می کنید. دست کم گرفتن به جای آنکه کاستی های شما را رفع کند ، با بذل توجه و انرژی غیر ضروری نسبت به کارهای اشتباه، باعث تقویت آنها می گردد. این مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد که چرا با این که به خوبی می دانیم تنها نتیجه و دورنمای ممکن برای این امر، احساسات منفی تر و کاهش حس قدرشناسی ما از ارمغان زندگی است، به این کار ادامه می دهیم؟دست کم گرفتن موجب می شود تا دیگران تصور کنند که شما نوعی احساس گناه  دارید. افرادی که معمولاً خود را دست کم می گیرند، افرادی شاکی به نظر می رسند که ارزشی برای زندگی خود قائل نیستند و به علاوه الگوی بدی برای فرزندان، خانواده  و دوستان  خود به حساب می آیند. ما امیدواریم با این مقاله شما را متقاعد سازیم که دست کم گرفتن خود خصلت واقعاً بدی است که بعضی پیامدهای شخصی جدی را نیز در بر دارد.

مسلماً هر کسی در وجود خود جنبه هایی دارد که می تواند ( و می خواهد) اصلاح نماید. مثلاً ، یکی از بی شمار کارهایی که می خواهیم انجام بدهیم ، تقویت صبر  در خودمان است. گاهی احساس می کنیم ( که البته این احساس حقیقت هم دارد ) که خیلی واکنش پذیر هستیم و زود آشفته می شویم. اما منظور آن نیست که چون می دانیم از کمال دور هستیم، به خود صدمه بزنیم و خود را دست کم بگیریم. با این کار فقط به مشکل می افزاییم و احساس بدتری را در خود ایجاد می کنیم . بهترین کار آن است که بدانیم قابلیت بالاتری برای پیشرفت در ما وجود دارد و تصمیم بگیریم و با خود عهده کنیم که صبر و شکیبایی  خود را افزایش دهیم. هرچه بیشتر خود را عفو  نماییم و نسبت به خود صبورتر باشیم، آسان تر می توانیم در مسیر رشد و ترقی بمانیم و بیشتر امکان دارد نسبت به دیگران شکیبا  باشیم.

آگاه باشید که برای اصلاح هر موردی، بدترین کار انتقاد و سرزنش خود است. به این روش ادامه دهید و سعی در اصلاح خود نمایید. ضعف های خود را بشناسید، هر کاری می توانید برای ایجاد یک تغییر در خود ، انجام دهید ولی سخت نگیرید. خود را در مقابل دیگران و حتی در خلوت خود، دست کم نگیرید. هیچکس میل ندارد بشنود شما خود را دست کم می گیرید و امیدوارم درک کنید که این صفت تا چه حد مخرب است. پس بر آن غالب شوید! هیچیک از ما کامل نیست. اما دست کم گرفتن خود ، درمان این درد و واقعیت زندگی نیست.

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/7/4ساعت 8:49 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با
    کلاغها می کند پرهایش سفید می
    ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست
    داشتن کسی که لایق دوست داشتن
    نیست اسراف محبت است
************ ********* ******
دل های بزرگ و احساس های بلند،
    عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
************ ********* ******
اما چه رنجی است لذت ها را تنها
    بردن و چه زشت است زیبایی ها را
    تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده
    ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت
    تنها بودن سخت تر از کویر است
************ ********* ******
اکنون تو با مرگ رفته ای و من
    اینجا تنها به این امید دم میزنم
    که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر
    میشوم . این زندگی من است
************ ********* ******
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را
    بستند.وقتی خواستم ستایش کنم،
    گفتند خرافات است.وقتی خواستم
    عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی
    خواستم گریستن، گفتند دروغ
    است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند
    دیوانه است.دنیا را نگه دارید،
    میخواهم پیاده شوم
************ ********* ******
اگر قادر نیستی خود را بالا
  ببری
   همانند سیب باش تا با افتادنت
   اندیشه‌ای را بالا ببری
************ ********* ******
به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ
   و عشق.
آدم با غرور می تازد،
با دروغ
  می بازد و
با عشق می میرد

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/7/3ساعت 9:58 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |


نوشته شده در سه شنبه 87/7/2ساعت 4:15 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 
 
 
 
    اکنون زمانه ای است که ما در یک روز چند بار عاشق می شویم .
    اکنون زمانه ای است که عشق را فقط در ویترین مغازه های کتاب فروشی میتوان دید.
اکنون زمانه ای است که عشق را به بها میتوان خرید.
زمانه ای که ما در آن هستیم یادمانه تکرارها دروغ ها بیوفایی ها و شکستن ها است.
زمانه ای که تکرار عادت است دروغ سنت است بی وفایی قانون است و شکستن مکتب
است.    
در این زمانه ما به سادگی به دیگری به دروغ می گوییم دوستت دارم
جملات عاشقانه ی پوشالی را هی زیر لب تکرار می کنیم تا با ما باشد و باور کند.
سپس بعد از چند روز شمع و پروانه شدن و استفاده از آتش و خاموش کردن آن به آیین
بی وفایی روی می آوریم و او را در هم می شکنیم و به او می گوییم من عاشق تو
نبودم و دلم پیش دیگری است به همین سادگی به همین سادگی
خدا جونم....
 
برای من نوشته گذشته ها گذشته تمام قصه ها هوس بود
 
برا او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود
 
کاشکی خبر نداشتی دیونه نگاتم
  
یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم
 

نوشته شده در سه شنبه 87/7/2ساعت 12:47 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی