سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

 

خدایا ? دوست بدار آنهائی که دوستمان دارند و ما نمیدانیم

و سلامت بدار آنهائی را که دوستشان داریم و نمیدانند . . .

 


نوشته شده در دوشنبه 88/1/17ساعت 9:54 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

نمی توانیم گذشته را تغییر دهیم
تنها باید خاطرات شیرین را به یاد سپرد
و لغزشهای گذشته را توشه راه خرد سازیم
نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم
تنها باید امیدوار باشیم
و خواهان بهترین و هر آنچه نیکوست
و باور کنیم که چنین خواهد شد
می توان روزی را زندگی کرد
دم را غنیمت شمریم
و همواره در جستجو, تا بهتر و نیکوتر باشیم

 

ایران و ایرانی سال نو مبارک

ا
نوشته شده در یکشنبه 88/1/16ساعت 11:8 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

هفت‌سین سفره‌ای است که ایرانیان هنگام نوروز می‌‌آرایند. آنچه که در این سفره قرار می‌گیرد، باید دارای هفت خصوصیت زیر باشد:

1.پارسی باشد؛
2.با بند واژه‌ی «س» آغاز شود؛
3.ریشه‌ی گیاهی داشته باشد؛
4.خوردنی باشد؛
5.اسم مرکب نباشد؛
6.برای بدن سودمند باشد؛
بنابراین هر آنچه که دارای این ویژگی‌ها نباشد - اگر چه با بندواژه‌‌ی «س» هم آغاز شده باشد - نمی‌توان جزء هفت‌ سین به حسابش آورد. در زبان پارسی، تنها هفت چیز هستند که این ویژگی‌ها را دارا هستند:

1.سیر : به نام و عنوان اهورامزدا
2.سیب: به نام و عنوان سپندارمذ (اسفند)
3.سبزی: به نام فرشته‌‌ی اردیبهشت
4.سنجد : به نام فرشته‌ی خرداد
5.سرکه: به نام فرشته‌ی امرداد
6.سمنو : به نام فرشته‌ی شهریور
7.سماق: به نام فرشته‌ی بهمن

هرچند که در سفره? هفت سین باید به هرحال هفت جزء که با آوای «سین» آغاز می‌شوند (نمادی از «سپنتا») چیده شود، ولی برای زینت و چیدمان دلپذیرتر سفره? هفت سین، تقریباً همه? خانواده‌های ایرانی اجزاء دیگری هم در سفره می‌چینند و در آرایش و رنگامیزی سفره شان نهایت خوش سلیقگی را اعمال می‌کنند.

آینه و کتابی مقدس در کنار آن هم از اجزائی است که تقریباً در هر سفره? هفت سینی چیده می‌شود. برخی بر این باورند که سکه که نماد «دارایی» وآب که نماد «پاکی و روشنایی» است بهتر است در کنار هم قرار گیرند و سکه را درون ظرفی از آب سر سفره می‌گذارند.

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/12/21ساعت 8:41 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

خدایا! عقیده ام را از دست عقده ام مصون بدار.

خدایا! به من قدرت تحمّل عقیده ی مخالف ارزانی کن.

خدایا! مرا همواره،آگاه و هوشیار دار،تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری-مثبت یا منفی- قضاوت نکنم.

خدایا! جهل آمیخته با خودخواهی و حسد،مرا،رایگان،ابزار قتاله ی دشمن،برای حمله به دوست،نسازد.

خدایا! شهرت منی را که می خواهم باشم،قربانی منی که می خواهند باشم ،نکند.

خدایا! خودخواهی را چندان در من بکش،یا چندان برکش،تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا! مرا به ابتذال آرامش و خوش بختی مکشان،اضطراب های بزرگ،غمهای ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن،لذّت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

خدایا! مرا از فقر ترجمه و زبونی تقلید نجات بخش تا قالبهای ارثی را بشکنم،تا در برابر قالب ریزی غرب،بایستم وتا – هم چون این ها و آن ها- دیگران حرف نزنند و من فقط دهنم را تکان دهم.

خدایا! بر اراده،دانش،عصیان،بی نیازی،حیرت،لطافت روح، شهامت و تنهایی ام بیفزای.

خدایا! در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی میکشاند،مرا،با نداشتن و نخواستن،رویین تن کن.

خدایا! به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری،بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

خدایا! به من توفیق تلاش،در شکست؛صبر،در نومیدی؛رفتن،بی همراه؛جهاد،بی سلاح؛کار،بی پاداش؛فداکاری،درسکوت؛دین، بی دنیا؛مذهب،بی عوام؛عظمت،بی نام؛خدمت،بی نان؛ایمان،بی ریا؛خوبی،بی نمود؛گستاخی،بی خامی؛مناعت،بی غرور؛عشق،بی هوس؛تنهایی،در انبوه جمعیّت؛دوست داشتن،بی آنکه دوست بداند؛روزی کن.

خدایا!
به من زیستنس عطا کن که در لحظه ی مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.

خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز،چگونه مردان را خود خواهم آموخت.

خدایا! رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد،قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم؛تا از آن ها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار میکنند،نه آنها که پول دین میگیرند و برای دنیا کار میکنند.

ای خداوند! به علمای ما مسوولیت،به عوام ما علم،و به مومنان ما روشنایی و به روشن فکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم و به فهمیدکان ما تعصب،و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف،و به پیران ما آگاهی،به جوانان ما اصالت،و به اساتید ما عقیده،و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما اراده،و به مبلغان ما حقیقت و به دین داران ما دین،و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد،و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف،و به نومیدان ما امید،و به ضعیفان ما نیرو،و به محافظه کاران ما گستاخی،و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان،و به مردگان ما حیات،و به کوران ما نگاه،و به خاموشان ما فریاد،و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی،و به فرقه های ما وحدت،و به حسودان ما شفا،و به خودبینان ما انصاف،و به فحاشان ما ادب،و به مجاهدان ما همّت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزّت ببخش.

نوشته شده در دوشنبه 87/12/19ساعت 3:0 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

خدایا کفر نمی‌گویم، پریشانم، چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

 مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا! اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

 لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته تهی‌ دست و زبان بسته به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟!

خداوندا! اگر در روز گرماخیز تابستان تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

 لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

 واعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

 زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟!

خداوندا! اگر روزی‌ بشر گردی‌ ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد

آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

دکتر علی شریعتی


نوشته شده در سه شنبه 87/12/13ساعت 4:57 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

فلسفه پیدایش تخته نرد

خرد و خلاقیت بزرگمهر

در زمان پادشاهی انوشیروان خسرو پسر قباد، پادشاه هند «دیورسام بزرگ» برای سنجش خرد و دانایی ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنجی را که مهره های آن از زمرد و یاقوت سرخ بود، به همراه هدایایی نفیس به دربار ایران فرستاد و «تخت ریتوس» دانا را نیز گماردهء انجام این کار ساخت.

او در نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت: «از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر باشند. پس یا روش و شیوهء آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ایم (شطرنج) بازگویید و یا پس از این ساو و باج برای ما بفرستید».

شاه ایران پس از خواندن نامه چهل روز زمان خواست و هیچ یک از دانایان در این چند روز چاره و روش آن را نیافت، تا اینکه روز چهلم بزرگمهر که جوانترین وزیر انوشیروان بود به پا خاست و گفت: «این شطرنج را چون میدان جنگ ساخته‌اند که دو طرف با مهره های خود با هم می‌جنگند و هر کدام خرد و دوراندیشی بیشتری داشته باشد، پیروز می‌شود.»

و رازهای کامل بازی شطرنج و روش چیدن مهره ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد.

پس از آن «تخت ریتوس» با بزرگمهر به بازی پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ریتوس پیروز شد. روز بعد بزرگمهر تخت ریتوس را به نزد خود خواند و وسیلهء بازی دیگری را نشان داد و گفت: اگر شما این را پاسخ دادید ما باجگزار شما می شویم و اگر نتوانستید باید باجگزار ما باشید.»

دیورسام چهل روز زمان خواست، اما هیچ یک از دانایان آن سرزمین نتوانستند «وین اردشیر» را چاره گشایی کنند و به این ترتیب شاه هندوستان پذیرفت که باجگزار ایران باشد.

 

فلسفه پیدایش

 

30 مهره  :  نشان گر 30 شبانه روز یک ماه

24  خانه  :  نشان گر  24 ساعت شبانه روز

4 قسمت زمین  :   4 فصل سال

5 دست بازی :  5 وقت یک شبانه روز

 2 رنگ سیاه و سپید  : شب و روز

هر طرف زمین 12 خانه دارد :  12 ماه سال

 

 

     

 

 

 

تخته مرد  :  کره زمین

زمین بازی  : اسمان

تاس :   ستاره بخت و اقبال

گردش تاس ها : گردش ایام

مهره ها:  انسان ها

گردش مهره در زمین: حرکت انسان ها (زندگی )

برداشتن مهره در پایان هر بازی : مرگ انسان ها

   

اعداد  تاس  :

 

  

 

1 : یکتایی  و خداپرستی

2 : اسمان  و زمین

3 :  پندار نیک ؛ گفتار نیک ، کردار نیک

4 : شمال ، جنوب، شرق، غرب

5: خورشید ؛ ماه ، ستاره ، اتش ، رعد

6 :  شش روز افرینش

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 87/12/4ساعت 11:33 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

آخرین زندان :

از آبان ماه پنجاه و یک  تا تیر ماه پنجاه و دو ، دکتر به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود. از تعطیلی به بعد، متن سخنرانی‌های دکتر با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. در تیر ماه پنجاه و دو ، دکتر در نیمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد. بعد از جمع‌آوری لوازم شخصیش و وداع با خانواده و چهار فرزندش دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت هجده  ماه به انفرادی رفت. شکنجه‌های او بیشتر روانی بود تا جسمی. در اوائل ملاقات در اتاقی خصوصی انجام می‌شد و بیشتر مواقع فردی ناظر بر این ملاقات ها بود. دکتر اجازه استفاده از سیگار را داشت ولی کتاب نه!! بعد از مدتی هم حکم بازنشستگی از وزارت فرهنگ به دستش رسید. در تمام مدت ساواک سعی می‌کرد دکتر را جلوی دوربین بیاورد و با او مصاحبه کند. ولی موفق نشد. دکتر در این مدت بسیار صبور بود و از صلابت و سلامت جسم نیز بر‌خوردار. او با نیروی ایمان بالایی که داشت، توانست روزهای سخت را در آن سلول تنگ و تاریک تحمل کند. در این مدت خیلی از چهره های جهانی خواستار آزادی دکتر از زندان شدند. به هر حال دکتر بعد از هجده ماه انفرادی در شب عید سال پنجاه و سه ، به خانه برگشت و عید را در کنار خانواده جشن گرفت. بعد از آزادی یک سره تحت کنترل و نظارت ساواک بود. در واقع در پایان سال پنجاه و پنج ، که آزادی دکتر در آن رخ داد، پایان مهم ترین فصل زندگی اجتماعی-سیاسی وی و آغاز فصلی نو در زندگی او بود. در تهران دکتر مکرر به سازمان امنیت احضار می‌شد، یا به در منزل اومی‌رفتند و با به هم زدن آرامش زندگیش قصد گرفتن همکاری از او را داشتند. با این همه، او به کار فکری خود ادامه می‌داد. به طور کلی، مطالبی برای نشریات دانشجویی خارج از کشور می‌نوشت. در همان دوران بود که کتاب‌هایی برای کودکان نظیر کدو ‌تنبل، نوشت.

در دوران خانه‌نشینی (دو سال آخر زندگی) فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد. در اواخر، بر شرکت فرزندانش در جلسات تاکید می‌کرد. بر روی فراگیری زبان خارجی اصرار زیادی می‌ورزید. در سال??، با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان، را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد. بعد از رفتن فرزندش، خود نیز بر آن شد که نزد او برود و در آنجا به فعالیت‌ها ادامه دهد. راه‌های زیادی برای خروج دکتر از مرزها وجود داشت. تدریس در دانشگاه الجزایر، خروج مخفی و گذرنامه با اسم مستعار و …

بعد از مدتی با کوشش فراوان، همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت را بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. چند روز بعد برای بلژیک بلیط گرفت. چون کشوری بود که نیاز به ویزا نداشت. از خانواده خداحافظی کرد و قرار به ملاقت دوباره آنها در لندن شد. در روز حرکت بسیار نگران بود. سر را به زیر می‌انداخت تا کسی او را نشناسد. اگر کسی او را می‌شناخت، مانع خروج او می‌شدند. و به هر ترتیبی بود از کشور خارج شد. دکتر نامه‌ای به احسان از بلژیک نوشت و برنامه سفرش را به او در اطلاع داد و خواست پیرامون اخذ ویزا ازامریکا تحقیق کند.

ساواک در تهران از طریق نامه‌یی که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او از کشور شده بود و دنبال رد او بود. دکتر بعد از مدتی به لندن، نزد یکی از اقوام همسرش رفت و در خانه او اقامت کرد. بدین ترتیب کسی از اقامت دو‌هفته‌یی او در لندن با خبر نشد. پس از یک هفته، دکتر تصمیم گرفت با ماشینی که خریده بود از طریق دریا به فرانسه برود. در فرانسه به دلیل جواب‌های گنگ و نامفهوم دکتر، که می خواست محل اقامتش لو نرود، اداره مهاجرت به او مشکوک می‌شود. ولی به دلیل اصرار‌های دکتر حرف او را مبنی بر اقامت در لندن در نزد یکی از اقوام قبول می‌کند. این خطر هم رد می‌شود. بعد از این ماجرا، دکتر در روز بیست و هشتم خرداد، متوجه می‌شود که از خروج همسرش و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. بسیار خسته و ناباورانه به فرودگاه لندن می‌رود و دو فرزند دیگرش، سوسن و سارا را به خانه می‌آورد. دکتر در آن شب اعتراف می‌کند که جلوگیری از خروج پوران و دخترش مونا می‌تواند او را به وطن بازگرداند، او می گوید که فصلی نو در زندگیش آغاز شده است. در آن شب، دکتر به گفته دخترانش بسیار ناآرام بود و عصبی … شب را همه در خانه می‌گذرانند و فردا صبح زمانی که نسرین، خواهر علی فکوهی، مهماندار دکتر، برای باز کردن در خانه به طبقه پایین می‌آید، با جسد به پشت افتاده دکتر در آستانه در اتاقش رو‌‌به‌رو می‌شود. بینی‌اش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. چند ساعت بعد، از سفارت با فکوهی تماس می‌گیرند و خواستار جسد می‌شوند، در حالی که هنوز هیچ کس از مرگ دکتر با خبر نشده بود.

پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی و علت مرگ را ظاهراً انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند. و بالاخره در کنار مزار حضرت زینب آرام گرفت!…

مجموعه آثار:
- با مخاطب‌های آشنا
- خود سازی انقلابی
- ابوذر
- ما و اقبال
- تحلیلی از مناسک حج
- شیعه
- نیایش
- تشیع علوی و تشیع صفوی
- تاریخ تمدن (جلد?-?)
- هبوط در کویر
- حسین وارث آدم
- چه باید کرد ؟
- زن
- مذهب، علیه مذهب
- جهان‌بینی و ایدئولوژی
- انسان
- انسان بی خود
- علی
- روش شناخت اسلام
- میعاد با ابراهیم
- اسلام شناسی
- ویژگی‌های قرون جدید
- هنر
- گفتگوهای تنهایی
- نامه‌ها
- آثار گوناگون (دو بخش)
- بازگشت به خویش، بازگشت به کدام خویش
- باز شناسی هویت ایرانی ـ اسلامی
- جهت گیری‌های طبقاتی در اسلام
- درس‌های حسینیه ارشاد (?جلد)

سخن آخر :

ای نسل اسیر وطنم،

تو می‌دانی که من هرگز به خود نیندیشیدم، تو می‌دانی و همه می‌دانند که من حیاتم، هوایم، همه خواسته‌هایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است. تو می‌دانی و همه می‌دانند که هرگز به خاطر سود خود گامی برنداشته‌ام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبرده‌ام. تو می‌دانی و همه می‌دانند که نه ترسویم نه سودجو! تو می‌دانی و همه می‌دانند که من سراپایم مملو از عشق به تو و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود. تو می‌دانی و همه می‌دانند که دلم غرق دوست داشتن تو و ایمان داشتن تو است. تو می‌دانی و همه می‌دانند که من خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو می‌کنم که ایمانم تویی و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد. تو می‌دانی و همه می‌دانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تو است که من در دل می‌خندم. از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خسته‌ام می‌درخشد، و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریه‌هایم احساس می‌کنم. واسلام

جمع آوری از کتاب : طرحی از یک زندگی  


نوشته شده در یکشنبه 87/11/27ساعت 8:24 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی