سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

چنین گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و

دوست داشتن را دوست بدار

از تنفر متنفر باش

به مهربانی مهر بورز

با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش..........

 


نوشته شده در دوشنبه 87/8/13ساعت 9:54 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

پوچ گرا...

پشت این هیچ بزرگ ، زندگی هیچ چیز بزرگی نبود

جز هیچ بزرگ ، هیچ هیچ زندگی را ورق زدم

تا بفهمم پوچ است این هیچ بزرگ...

های های تو ای پوچ ببین مرا که گم شدم

در پوچ هیچ دنیا آری دنیا پوچ است

و جهان هیچ روز پوچ است

و شب هیچ سحر پوچ است

و غروب هیچ...

میدونی چیه یوکا

یکی میگفت باغ های زیبای خود را فروختیم

به گلدانی پشت پنجره

من هم می گویم

پوچی های این دنیا رو فروختیم

هیچ چیز پشت این پنجره ها...

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 87/8/12ساعت 10:51 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

ای آشیانه من، ای که از آب و گل توست جان من و تن من، در تو من آواره نخواهم بود،

در دامان مهربان تو آرام خواهم شد،

در کنار تو پریشانی و غربت و بیگانگی را از یاد خواهم برد.
نمی دانی که چه نیازی به گم شدن دارم،

به نیست شدن دارم،

دوست دارم در پیچ و خم دشت های ناپیدای تو گم شوم،

در عمق دریاهای اسرار آمیز تو غرق شوم،

در قلب صحراهای خیال انگیز تو محو شوم،

دردهای کهنه ام را در زیر آسمان تو به فریاد سر دهم، از درونم بیرون ریزم.
عقده های بی رحم گریه را که حلقومم در

چنگالهایشان اسیر است و به خفقانم آورده است،

در دامان نوازشهای عزیز تو بگشایم،

 اشک های بی تابم را که عمری در پس پرده ی سیاه غرور زندانی بودند

در کف دستهای خوب تو رها سازم.
ای که هوای من شده ای، دم زدن در تو حیات من است،

ای که در گذرگاه عمر تو را یافته ام،

تو مرا می سازی و من تورا می سازم،

تو مرا می سرایی و من تو را می سرایم،

تو مرا می تراشی و من تو را می تراشم،

تو مرا می نگاری و من تو را می نگارم..
من لب هایم را بر حلقوم تو خواهم نهاد

و خود را در تو خواهم دمید تا حیاتت بخشم.

 ای روح من کالبدت را سراغ کن!

لب هایت را بر حلقوم من نه،

خود را در من بدم تا حیاتم بخشی،

 که ما کالبد یکدیگریم، که ما روح یکدیگریم،

که ما تمام جمعیت جهانیم، که ماهمه ایم،

که ما همدیگریم، که ما جایگاهمان زمین نیست،

که مادر این ملک غریبیم، بی کسیم،

تنهاییم، بیگانه ایم....
معلم شهید دکترعلی شریعتی..

 


نوشته شده در شنبه 87/8/11ساعت 11:7 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

فرزندان کوروش

 

پس از مرگ کورش، فرزند بزرگ او، کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد؛ در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد؛

 

آخرین نبرد

آرامگاه کوروش بزرگ

 

کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی‌تبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند.
کوروش در استوانه حقوق بشر می‌گوید:

هر قومی که نخواهد
من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم؛

این به معنی دمکراسی و حق انتخاب است؛ پس نمی‌توان دلیل جنگ کوروش با سکا‌ها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهم‌رییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: "تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی"؛ پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند؛

منشور حقوق بشر کوروش

 

استوانه کوروش بزرگ، یک استوانه? سفالین پخته شده، به تاریخ ???? میلادی در پی کاوش در محوطه? باستانی بابِل کشف شد؛ در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده‌است.
این سند به عنوان " نخستین منشور حقوق بشر " شناخته شده، و به سال ???? میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد؛ نمونه? بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک‌ نگهداری می‌شود؛

 

منابع:
تاریخ ده هزار ساله ایران ، دکتر عبدالعظیم رضایی
کوروش کبیر، حقیقت تاریخ، مهندس فرشاد ابریشمی


نوشته شده در چهارشنبه 87/8/8ساعت 1:28 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

دوره? قدرت

تندیس ? متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ????

 

بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به ماد افتاد. دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد. هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژی دهاک شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ?? ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ??? پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشور وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آنرا تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن، سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست قارون است؛ کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علیرغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

 


پس از لیدی، کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأمین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

آزادسازی یهودیان دربند و اجازه? بازگشت و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ

 

بابل بدون مدافعه در ?? مهرماه سال ??? ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (??? ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است؛

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/8/8ساعت 1:27 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

 

 

کوروش بزرگ (???-??? پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است؛
ایرانیان، کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح ‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

 

واژه? کوروش

 

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده‌است:
پارسی باستان: K?ru?
در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash
درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash
در زبان یونانی باستان: ?o???
در زبان عبری: کورِش Koresh
در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛

 

"صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام پسران در ایران استفاده می‌شود"

 

دوره? جوانی

 

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر " آنشان " (شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینه? استوانه شکلی، محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است؛ بنیانگذار سلسله? هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ??? می‌زیسته ‌است؛ پس از مرگ او، فرزندش "چا ایش پیش" به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود؛
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند؛ بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد؛
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده? دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت؛ در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون اولاً کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه? ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد:

تو چگونه جرأت
کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین
کنی؟

کوروش پاسخ داد:

در این باره حق با
من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری
نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با
توست

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند؛
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود؛ آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده ‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم. این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود؛
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد؛

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/8/8ساعت 1:26 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

کوروش بزرگ از نگاه قرآن کریم

ذوالقرنینکوروش بزرگ یکی از چهره های برجسته تاریخ جهان شناخته شده است. کامیابی او در شکل دادن شاهنشاهی هخامنشی، نتیجه و آمیزه ای از هوشیاری و مهارتهای او در سیاست مداری و نظامی گری، و همچنین خلق و خوی او و داشتن دانایی و درایت کامل او در کشورداری بود. ایرانیان او را پدر و یونانیان او را قانونگذار می نامیدند و یهودیان به او مانند یک مسیح نجات دهنده احترام می گذاشتند. گزنفون درباره ی او نوشته: " هنوز هم زیبایی خارق العاده نیکوکاری و بخشش بی کران، دانش دوستی بی حد، و آمال بلند کوروش، موضوع داستانها و ترانه های مردمان است و هر کسی آرزو دارد که در شاهنشاهی او زندگی می کرد."


کوروش بزرگ یکی از چهره های برجسته تاریخ جهان شناخته شده است. کامیابی او در شکل دادن شاهنشاهی هخامنشی، نتیجه و آمیزه ای از هوشیاری و مهارتهای او در سیاست مداری و نظامی گری، و همچنین خلق و خوی او و داشتن دانایی و درایت کامل او در کشورداری بود. ایرانیان او را پدر و یونانیان او را قانونگذار می نامیدند و یهودیان به او مانند یک مسیح نجات دهنده احترام می گذاشتند. گزنفون درباره ی او نوشته: " هنوز هم زیبایی خارق العاده نیکوکاری و بخشش بی کران، دانش دوستی بی حد، و آمال بلند کوروش، موضوع داستانها و ترانه های مردمان است و هر کسی آرزو دارد که در شاهنشاهی او زندگی می کرد."
مادر کوروش ماندانا دختر آژی دهاک پادشاه ماد و پدرش، کمبوجیه اصیل زاده ای پارسی بود. پس از بزرگ شدن بر آژی دهاک که بر مردمان ستم می کرد و دستور قتل کوروش را داده بود پیروز شد و بدون خونریزی سرزمین ماد را تسخیر کرد (550 پ.م). البته کوروش می توانست در این موقع از دشمنان خود که می خواستند او را به دهان مرگ بیندازند انتقام بگیرد، ولی او عفو را برگزید و از سر تخسیر همه گذشت و حتا کوچکترین اهانتی به نیای سنگدل خود روا نداشت. کوروش پس از آن با پادشاه لیدی کرزوس روبرو گردید. به قول تاریخ نویسان یونان نخست کرزوس دست به دشمنی زد و کوروش مجبور به دفاع و سرانجام پیروز میدان شد (546 پ.م). کوروش با کمال بزرگواری با شکست خوردگان رفتار کرد به طوری که مردم احساس نمی کردند که آتش جنگی به خانه آنها کشیده است. مردم متمدن آن روزگار پس از این جنگ نه تنها کوروش را فاتحی بزرگ و نیرومند، بلکه یک معلم اخلاق نیز به شمار می آوردند.
نبونید پادشاه بابل بر یهودیان و بابلیان ستم روا داشته بود از این رو کوروش بابل را به خواهش یهودیان و بزرگان بابل به تصرف خود درآورد (539 پ.م). کوروش بزرگ، پس از ورود به شهر پر شکوه باستانی بابل برای آزادی مردمان مختلف از اسارت بابلیها فرمانی بر سطح استوانه ای از گل رس در 45 سطر صادر کرد که به موجب آن بالغ بر چهل هزار نفر از قید اسارت آزاد شدند. متن بابلی فرمان مزبور به سال 1879 میلادی در حفاری بابل کشف شد.
کوروش یهودیان را از اسارت بیرون آورد و به دستور او ساخت معبد مقدس آنان آغاز شد که یهودیان این کار را معجزه ای از جانب خدا می دانند. به این ترتیب کوروش بنیاد شاهنشاهی عظیمی را گذاشت که از دریای مدیترانه در غرب تا رود سند در شرق، و  از دریای سیاه در شمال تا به صحرای عربستان در جنوب بود. کوروش در سال 530 پ.م در جنگی که در شمال شرقی شاهنشاهی اش داشت جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر او را به پاسارگاد، به  آرامگاهی که از یک اتاقک و شش پله درست شده است، آوردند. بنابر گفته آریان (180-96 میلادی) پیکر کوروش را در تابوتی از سنگ آهک قرار دادند. بر روی آرامگاه او این جمله به چشم می خورد: ای انسان، بدان که هر که هستی و از هر کجا که بیایی، من کوروشم، کسی هستم که شاهنشاهی را برای ایرانیان و این دولت بی کران را بنیان نهادم. پس هیچوقت به این آرامگاه و این خاکی که مرا پوشانده است رشک نبر.

ذوالقرنینذوالقرنین و نگاره نگهبان چهار بال
مسئله ذوالقرنین را که در قرآن آمده است می توان با تورات و نگاره کوروش و شواهد تاریخی تفسیر کرد. برای «ذوالقرنین» معانی گوناگونی ذکر شده است. برخی ذوالقرنین را به معنای دو قرن  گرفته اند. به این معنی که مردم را در حدود دو قرن یا دو نسل دعوت به حق نمود. برخی نیز گفته اند: ذوالقرنین، یعنی کسی که بر شرق و غرب دنیای شناخته شده آن روز حکومت داشته است.
و نگرش دیگری هم در این باره وجود دارد. در نزدیکی آرامگاه کوروش نگاره ای سنگی قرار دارد که بر بالای آن کتیبه ای قرار داشت که نام کوروش بر آن نوشته شده بود (طبق گفته ها و نقاشی سر ویلیام اوزلی که در سال 1811 ثبت کرد، و دوباره به وسیله تکسیه و کست در حدود سال 1840 به دقت نقاشی شد، و همچنین عکس عکاس پیشگام اشتولتز در سال 1874).
 نقش برجسته نشان دهنده ی مردی است با ریش انبوه و چهار بال، که رو به سمت چپ یعنی به سوی مرکز بنا دارد. در دو طرف، دو بال مثل بالهای عقاب و در روی سر او دو شاخ به صورت شاخ قوچ وجود دارد. دست راست او کشیده است، لباس پیکر از نمونه همان لباسهایی است که از پادشاهان بابل و ایران در تندیس های آن ها دیده ایم. بر مبنای نوشته های هرودت که «ایرانیان خدایان خود را تصویر نمی کردند» قبول اینکه نقش بالدار به یکی از خدایان بومی تعلق داشته دشوار است.این مرد تاجى دارد که به یک کلاه شیاردار کاملأ چسبیده به سر، وصل است. این تاج چشمگیر بر روى شاخهاى بلند و تابدار یک قوچ حبشى و میان دو مار کبراى پشت به هم که هر یک گوی کوچکى را به نماد خورشید برسر دارند، قرار گرفته است. بخش اصلى این تاج شامل سه دسته گل نى است که هر یک از آنها گوى خورشید را برفراز داشته و با  پر شترمرغ احاطه شده اند. سه حلقه خورشیدى با دایره هاى هم مرکز در انتهاى دسته گل نى قرار دارد. با وجود وضع نامناسب بیشتر بخشهاى جلو صورت هنوز می توان قسمتهایى از خط مستقیم کلاه را بر روى پیشانى، گوشه هاى چشم بادامى شکل، بخش عمده اى از خط خارجى بینى نوک تیز، بقایاى نامشخص لبها و قسمت عمده ریش فردار و انبوه را تشخیص داد. گوش عملا با یک پوشش کم وبیش مدور,  با یک آویز تزیینى در انتها،  پنهان شده است.
اندام این نقش به ردایى یکسر و حاشیه دار ملبس است که از روى بازوى راست می گذرد. سجافهاى عمودى و افقى حاشیه ها به لبه هاى باریکى با نقش گل ختم می شود که هر گل داراى هشت گلبرگ و هشت کاسبرگ کوچک است. بدن نقش به صورت نیم تنه کامل نشان داده شده و کتف راست و بخش بالایی بازوى راست به طور کامل در نقش طراحى شده است. در رابطه با پشت بدن، بالهاى عقبى مشخص تر از بالهای جلویى بوده و خود نقش رو به جلو، با تمایل به راست، در وسط چهارچوب ایستاده است. دست راست در امتداد قفسه سینه بالا أمده و انگشتها کاملا باز است. دست چپ وضع مناسبى ندارد و فقط می توان حدس زد که انگشتان آن ادامه یافته بوده تا احتمالا فضاى بین دو بال جلویى را پر کند. پاها عریان بوده و طراحى خوبى دارند. استاد علی سامی احتمال می دهد این پیکر مظهر فروهر میباشد، زیرا نوعی روحانیت و الوهیت در نقش می بیند و آن را همتای روحانی کوروش می داند. استاد علیرضا شاپور شهبازی با جنبه تخیلی کمتر نقش را به نوعی نمایش آرمانی از کوروش کبیر نسبت می دهد.
ابوالکلام آزاد، دانشمند شهیر هندی و وزیر فرهنگ دولت نهرو هم این نگاره را ذوالقرنین خوانده و بر پایه آن، کوروش را همان ذوالقرنین یاد شده در قرآن دانسته است.
در تورات در «سفر دانیال» (8-1) از بیچارگی و رهایی و پیشگویی در نجات یافتن یهودیان به وسیله قوچ (تشبیه به کلاه کوروش)، به ذوالقرنین اشاره شده است. این موضوع در «سفر یشعاه و سفر یرمیاه» هم آمده است. او در رویای دانیال پیغمبر به صورت قوچی که دارای دو شاخ است، در می آید. شخصیت کوروش در عقاید یهود دارای مکان و منزلت مهمی است. قرن (هم در عربی و هم در عبری)  معنای شاخ و هم گیسو را می دهد که در واقع کوروش کلاهی بر سرش بوده مانند سرو، همانطور که در نگاره می بینیم. نگاره مزبور درباره لقب کوروش کمک شایانی به ما می کند که همانا ذوالقرنین است.
دو بال نگاره هم گویای همان تصویری است که در سفر یشعاه (عقاب شرق) بیان شده بود. با توجه به اینکه نام کوروش در کتیبه مفقود شده بالای آن ذکر گردیده گرایش بیشتر وجود داشته که همان «ذوالقرنین» یعنی دارنده دو شاخ موجود در  قرآن است. در کتاب عزرا (3-1 و 1) گفته شده که تمام اسیرانی که بوسیله نبوکد نصر گرفتار شده بودند به سرزمین خود اورشلیم بازگشته و معبد خود را از نو بنا کردند و در جای دیگر کوروش را به عقاب شرق تشبیه کرده است: «من عقاب شرق را فراخواندم. من این مرد را که از سرزمین دور می آید و خشنودی مرا فراهم می کند فراخوانده ام» (11:46). خلاصه از نص اسفار یهود چنین بر می آید که تصویر کوروش، همان ذوالقرنین است.
ذوالقرنینتفسیر آیه های قرآن درباره ذوالقرنین
ذوالقرنین در آیات 83 تا 98 سوره کهف آمده است. از این آیات چنین بر می آید که:
1_ این لقب را گروهی می شناسند و از پیامبر پرسش می کنند. همانطور که می دانیم یهودیان در مدینه بودند و در تورات از کوروش نوشته شده است و احتمالا یهودیان از پیامبر اکرم (ص) درباره عقاب شرق یا کوروش سوال کرده بودند.
2_ خداوند کشوری را به کف با کفایت او سپرده و وسایل فرمانروایی را برای او فراهم ساخته است.
3_ کارهای عمده او عبارت است از سه جنگ بزرگ، نخست در غرب تا آنجا که به حد مغرب رسیده است و آنجا را که خورشید غروب می کند به چشم دیده است (کوروش در ابتدا سرزمینهای ماد و لیدی و بابل را تصرف کرد)، دوم در جنگ مشرق تا آنجا رسیده است که دیگر جز صحرایی خشک و بدون آبادی ندیده است و ساکنین آن نیز بدوی بوده اند (با لشکر کشی کوروش به مکران و سیستان و حدود و حوالی بلخ و باکتربا انطباق دارد و ظن قوی این است که کوروش در این سفر ، بلاد سند را هم فتح کرده است و ایرانیان سند را هند می نامیده اند و از این جهت در کتیبه داریوش، نام هند نیز در میان نامهای ممالک بیست و هشت گانه مفتوحه ذکر شده است). کار سوم که شاهکار اوست ساختن سد بر تنگه و دره ای سخت گذر بوده که از ورای آن تنگه، عده ای مرتبا به ساکنین این منطقه هجوم می آورده اند و آنان را غارت می کرده اند. ساکنین این منطقه قوم مزبور را یاجوج و ماجوج نامیده بودند که قومی  وحشی و بدون تربیت و فرهنگ بوده اند.
 از آیات قرآنی چنین بر می آید که یاجوج و ماجوج دو قبیله وحشی و خونخوار جنگجو و غارتگر بوده اند و در دوردست ترین نقاط شمال آسیا زندگی می کردند. بر پایه دگرگونی واژگان و دگرگیسی زبان می توان گمان برد که یاجوج و ماجوج همان مغولیان بوده‏اند، چون این دو کلمه به زبان چینى منگوک و یا منچوک است، و معلوم مى‏شود که دو کلمه مذکور به زبان عبرانى نقل شده و یاجوج و ماجوج خوانده شده است، و در ترجمه‏هائى که به زبان یونانى براى این دو کلمه کرده‏اند گوک و ماگوک مى‏شود، و شباهت تامى که میان ماگوک و منگوک هست حکم مى‏کند بر اینکه کلمه مزبور همان منگوک چینى است همچنان که منگول و مغول نیز از آن مشتق و نظائر این تطورات در الفاظ آنقدر هست که نمى‏توان شمرد. پس یاجوج و ماجوج مغول هستند و مغول امتى است که در شمال شرقى آسیا زندگى مى‏کنند، و در اعصار قدیم امت بزرگى بودند که مدتى به طرف چین حمله‏ور مى‏شدند و مدتى از طریق داریال قفقاز به سرزمین ارمنستان و شمال ایران و دیگر نواحى یورش می بردند، ولی پس از آنکه سد ساخته شد به سمت شمال اروپا حمله مى‏بردند. اروپائیان آنها را سیت مى‏گفتند. 
می دانیم که کوروش نخستین کسی است که سد ساخته است و از آهن به نحو انبوه استفاده کرده است و این سد در تنگه داریال در گرجستان امروزی قرار دارد. در آثار باستانی ارامنه این دیوار « بهاگ کورایی » به معنی « تنگه کوروش » نامیده می شود.
سد یاد شده نه تنها از سنگ و آجر بوده بلکه از آهن و پولاد نیز در آن به کار رفته است و چنان عظیم و سدید بود که از هجوم غارت کنندگان جلوگیری کامل می نمود.
در قرآن آمده است که ذوالقرنین سپس چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن براى من بیاورید. هنگامى که قطعات آهن آماده شد، دستور چیدن آنها را به روى یکدیگر صادر کرد تا کاملا میان دو کوه را پوشاند. صدف در اینجا به معنى کناره کوه است  و از این تعبیر روشن مى‏شود که میان دو کناره کوه، شکافى بوده که یاجوج و ماجوج از آن وارد مى‏شدند، ذو القرنین تصمیم داشت آن را پر کند. از این رو به آنها گفت مواد آتشزا) هیزم و مانند آن) بیاورید و آنرا در دو طرف این سد قرار دهید، و با وسائلى که در اختیار دارید در آن آتش بدمید تا قطعات آهن را، سرخ و گداخته کرد. در حقیقت او مى‏خواست از این راه قطعات آهن را به یکدیگر پیوند دهد و سدی یکپارچه‏اى بسازد، و با این طرح عجیب، همان کارى را که امروز بوسیله جوشکارى انجام مى‏دهند انجام داد، یعنى به قدرى حرارت به آهنها داده شد که کمى نرم شدند و به هم جوش خوردند. سرانجام آخرین دستور را چنین صادر کرد :گفت مس ذوب شده براى من بیاورید تا بروى این سد بریزم و به این ترتیب مجموعه آن سد آهنین را با لایه‏اى از مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد.
4_ پادشاهی عادل و رعیت نواز بوده و از خونریزی جلوگیری کرده و قوم مغلوب را آزار و کشتار نمی نموده است. وقتی که به قوم مغرب استیلا پیدا کرد مغلوبان گمان کردند که مثل سایر فاتحان مورد شکنجه و بیداد قرار خواهند گرفت. اما پادشاه چنین نکرد و گفت که نیکوکاران و رجال قوم از آسیب محفوظ خواهند بود و او کوشش خواهد کرد که به داد و دهش قلوب آنان را تسخیر کند. می دانیم که کوروش پس از استیلا بر ماد و لیدی و بابل و دیگر جاها نه تنها به مردمان مختلف کاری نداشت بلکه حتا به دین و آیین آنها هم احترام می گذاشت و با اینکه یکتاپرست و زرتشتی بود خدایان دیگر جاها  از جمله مردوک خدای بابل را گرامی میداشت.
5_ ذوالقرنین به مال و اندوخته ی دنیایی نیاز نداشت و حریص نبود و حتی زمانی که ستم دیدگان خواستند برای ساخت سد پولی فراهم و جمع کنند، از گرفتن آن  ابا کرد و گفت خداوند مرا از مال و اندوخته شما بی نیاز ساخته است، فقط به نیروی بازوی خویش مرا همراهی کنید تا سدی آهنین در برابر دشمن بنا کنیم. کوروش در همه جا از خود سخاوت نشان داد. به طور مثال از خزانه ی ایران هزینه ی دستور ساختن معبد اورشلیم  برای یهودیان را داد و معبدهایی که نبوکدنصر خراب کرده بود دوباره آباد ساخت.
 دلیل دیگری که می شود به آن استناد کرد عقیده ی قوم یهود است. کتابهای دینی یهود تصریح می کند که کوروش فرستاده خداوند و مسیح اوست که برای دادگستری و فراهم آوردن خشنودی خود، او را برگزیده است. همه می دانیم که یهودیان در تاریخ خود به ندرت از فردی غیر یهود تعریف کرده اند پس اگر کوروش یکتاپرست و دادگستر نبود هیچوقت از ایشان تعریف نمی کردند. 
 

بزرگداشت کوروش بزرگ

برخی با غرض یا به اشتباه اسکندر گجستک (ملعون) را ذوالقرنین می دانند لیکن‌ این‌ معنی‌ با لسان‌ قرآن‌ سازش‌ ندارد. چون‌ نخست قرآن‌ میگوید ذوالقرنین‌ مؤمن‌ به‌ خدا و روز قیامت‌ بوده‌ است‌ و دین‌ او دین‌ توحید بوده‌ است‌؛ ولی‌ ما می دانیم‌ که‌ اسکندر مشرک‌ بوده‌ همچنان که قربانی کردنش برای سیاره مشتری خود شاهد آن است و یونانیان و مقدونیان  ایزدان بسیاری داشتند که در تاریخ ثبت است. و دوم  قرآن‌ ذوالقرنین‌ را مرد صالح‌ از عباد خدا و صاحب‌ عدل‌ و داد‌ می ‌شمارد که  تاریخ‌ برای‌ اسکندر خلاف‌ آن را بیان‌ میکند. اسکندر سفاک و عیاش بوده است ( چنانچه در ماجرای آتش زدن تخت جمشید معروف است .( و سوم  اینکه در هیچیک‌ از تواریخ‌ نیامده‌ است‌ که‌ اسکندر مقدونی‌ سد یأجوج‌ و مأجوج‌ را بنا کرده‌ باشد. چهارم مسیر لشکرکشی اسکندر از غرب به شرق بوده است و حال آنکه به تصریح قرآن شروع لشکر کشی ذوالقرنین به سمت غرب بوده است. ضمنا یادی از اسکندر مقدونی در عهد عتیق نیست. گروهی از پژوهشگران دلیل این را که مفسران نخستین اسکندر را ذوالقرنین نامیده اند ناشی از نا آگاهی آنان از تاریخ باستان ایران و وجود شخصیتی اشکانی به نام اسکندر در برابر الکساندر مقدونی می دانند که خوش رفتاری های فرد اخیر به حساب جهانگیر مقدونی نهاده شده است. این موضوع می تواند مورد پژوهشی دقیق قرار گیرد.
در پایان، سخنی که می توان بیان کرد دوتا از فروع دین ما یعنی تولی و تبری است که یعنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا.  چون کوروش بزرگ دوست خدا و فردی بود که احکام الهی را در زمین جاری می کرد باید مورد احترام همگی ما باشد و مقامش را گرامی داریم. کوروش بزرگ نماد ملیت و هویتمان و هم نماد فردی نیک اندیش از نظر کتابهای آسمانی مانند تورات و قرآن است و هم در بین پیروان دینهای توحیدی چهار گانه ی زرتشتی، یهودی، مسیحی و اسلام قابل احترام است و هم نماد انسانی یکتاپرست و دادگستر در سراسر گیتی. مهرش افزون باد و ایرانش همیشه جاوید.

مراجع :
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، تفسیر سوره کهف، آیه های 83 تا  97، جلد 13
تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، رویه (صفحه) های 338 و 532 و 551 و 552، جلد 12
کوروش کبیر(ذوالقرنین)، ابوالکلام آزاد، ترجمه ی محمد ابراهیم باستانی پاریزی


نوشته شده در سه شنبه 87/8/7ساعت 1:2 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی