درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ

 میخواستم زندگی کنم راهم را بستند?

ستایش کردم گفتند خرافات است ?

عاشق شدم گفتند دروغ است ?

 گریستم گفتند بهانه است ?

خندیدم گفتند دیوانه است ?

...... دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم !

 

شگفتا!هر چه غوغاهای زمین در برابرم ساکت تر می شود

زمزمه ی ناشناسی از دوردست های  درونم  نزدیک تر می آید.

هرچه جهان بیشتر رنگ می بازد

سرزمین ناشناخته از دور پدیدارتر می گردد

و هرچه رنگ ها می میرند یک "نمی دانم که" در من رنگ می گیرد

و هرچه با زندگی بیگانه تر می شوم حیاتی درمن آشناتر می روید

 

 

چه سخت است توانستن در ندانستن !

رهایی برای آنکه آشیانی ندارد،

آزادی برای آنکه نمیداند چگونه باشد کشنده است!

اختیار مطلق برای کسی که نمی داند چه اختیار کند شکنجه آور است.

 

 

این چه سرگذشت غم انگیزی است در حیات آدمی!

بی تابی فرار از بند به سوی رهایی

و اضطراب نجات از رهایی

دکتر علی شریعتی


نوشته شده در سه شنبه 87/5/15ساعت 8:39 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند...

ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دوصد پیرایه بستند...

از این مردم که تا شعرم شنیدند به رویم چون گلی خوشبو شکفتند...

ولی آن دم که در خلوت نشستند مرا دیوانه‌ای بدنام گفتند



نوشته شده در دوشنبه 87/5/14ساعت 11:36 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

از دل نرفته ای اگر ازدیده رفته ای

همیشه در فکرمی اگر از پیشم رفته ای

در همه عمر ز یادت غافل نیم امّا

از یادم برده ای و بر باد رفته ای


نوشته شده در دوشنبه 87/5/14ساعت 11:33 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

سهراب گفتی:چشمها را باید شست......

شستم ولی !.........

گفتی: جور دیگر باید دید.......

دیدم ولی !..............

گفتی: زیر باران باید رفت........

رفتم ولی !.............

او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: دیوانه باران ندیده


نوشته شده در دوشنبه 87/5/14ساعت 11:31 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره بازم منم همون بهونه همیشگی

فدایه مهربونیات چه میکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیشه منن اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت و واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

نمی دونی چقدر دلم تنگ برای دیدنت
برای مهربونیات ، نوازشات ، بوسیدنت

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته ؟
یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته ؟

من میدونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت می میره

روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی؟
بیشتر از این منو نذار تو غصه و دلواپسی

یه وقت منو گم می کنی تو دود این شهر غریب
یه سرزمین غربته با صدتا نیرنگ و فریب

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه

چادر شب لطیفت تو از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آب تو یه وقت نا غافل نشکنی

اگه واست زهمتی نیست بر سر عهدمون بمون
منم تو رو سپردمت دست خدایه مهربون

راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم

از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره

غصه نخور تا تو بیای حال منم اینجوریه
سرفه های مکررم ماله هوای دوریه

گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
مثه یه بچه که باره اوله میره مدرسه

تو از خودت برام بگ بدونه من خوش میگذره؟
دلت مخواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره ؟

از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون

یادت میاد گریه هامو ریختم کناره پنجره؟
داد کشیدم ترو خدا نامه بده یادت نره

یادت میاد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا کناره در منتظرم

امروز دیدم دیگه داری منو فراموش می کنی
فانوسه آرزوهامونو داری خاموش می کنی

گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست

عکسایه نازنین تو با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
 
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوستت دارم
داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی میارم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر؟
مگه نگفتم چشمات و از چشم من هیچوقت نگیر؟

حرف من و به دل نگیر همش ماله غریبیه
تو رفتی من غریب شدم چه دنیایه عجیبیه

زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از سایه غصه و غمه

تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
مگه نگفتی همه جا مال منی تا همیشه؟

دلم واست شور میزنه این دل و بی خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار

فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم

اگه بخوام برات بگم شاید بشه صدتا کتاب
که هر صفحش قصه چندتا درده و چندتا عذاب

می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن

یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره
مریم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره
 

شعر از مریم حیدرزاده



نوشته شده در دوشنبه 87/5/14ساعت 11:21 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

 

هر شبی گویم که فردا یارم اید از سفر
                                       چون که فردا می شود گویم که فردای دگر
انقدر امروز و فردا انتظارش می کشم
                                       کاقبت روز فراق یار من اید به سر




من به امید وصالش زنده ماندم تاکنون
                                        وه چه خوش اندم که باز اید نگارم از سفر
گر بیاید بوسه بر خاک کف پایش زنم
                                        تا نماید لحظه ای بر حال زار من نظر
من که می دانم بیاید اخر ان دلدار من
                                        لیک می ترسم نباشد ان زمان از من اثر
گر سر راهش بمیرم نیست غم ای دل چرا
                                        زنده می گدم چو او بنماند از قبرم گذر
گر بیاید روزگار تیره ام روشن شود
                                        شام هجران می شود از وصف روی او سحر
                                                                                         منبع :‌کتاب روضه الواعظین


نوشته شده در دوشنبه 87/5/14ساعت 9:25 صبح توسط سامــــــان نظرات ( ) |

امشب دو چشم خسته دارد هوای باران

آه ای خدای عالم تا کی فراق یاران

 دردی نشسته در دل می کاهد از روانم

 آخر به کی جدایی بر لب رسیده جانم

 درون خسته من گرفته حس سردی

یارب ببین تو حالم با قلب من چه کردی

یارب پرنده ی عشق پر زد از آشیانم

آبی نمانده دیگر در ابر دیدگانم

کشتی شکسته ام من در منجلاب هستی

هوش از سرم پریده حتی بدون مستی

یارب گل قشنگم رفت از کفم چه آسان

پژمرده باغ عمرم گردیده رو به پایان

من می نویسم این شعر تنها برای یارم

 از ذهن خسته ی من این هست یادگارم

ای هستی وجودم رسم جهان چنین است

دوری نصیب ما شد قصه مان همین است

 ای یار دلنوازم بشنو تو این کلامم

خوشبختی دل توست تنها امید راهم

ای نازنین عمرم گویم خدانگهدار

 پر می کشد دل من هر دم برای دیدار

                                            شاعر:پرهام.س


نوشته شده در یکشنبه 87/5/13ساعت 1:41 عصر توسط سامــــــان نظرات ( ) |

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

کد آهنگ

کد موسیقی